|
Tuesday, August 30, 2005
خب باورکردنش خيلی سخت بود . تقريبا غير ممکن به نظر می رسيد که بتونم يک ماه و نيم بدون کامپيوتر سر کنم راستش اصلا قرار نبود اينقدر طول بکشه مخصوصا از پنجشنبه پيش تا عصر امروز که همه چيز کنار هم بود اما همش يکی از قطعات ساز مخالف می زد . الآن که فکر می کنم می بينم به هيچ عنوان نمی تونستم خودم رو برای همچين زمانی طولانی بی اينترنت مجسم کنم و در کمال تعجب اصلا اونقدر که فکر می کردم سخت نبود . يعنی بود ها ! دلم می سوخت که بعد از مدتها به مرتب وبلاگ نوشتن عادت کرده بودم ... از يه عالمه آدم بی خبر بودم ... بعدش متوجه شدم که يه چيزی منو به بی خبر موندن تشويق می کنه ... اينکه بخوای به وضعيتی عمدا ادامه بدی ... چراشو نمی دونم ولی به هر حال نه کافی نت رفتم و نه حتی کارت تلفن گرفتم ... و البته در کمال مسرت نمردم ... قدری به خودم گير دادم ... نمی دونم يه وقتهايی چه ريختی می شدم که آقای همخونه فرمودند که اينجانب به نوعی معتاد فضايی مجازی شدم ... به نظر خودم اون مدل هايی که من می شدم اصلا ربطی به اين اعتياد نداشت فقط تقارن زمانی باعث به وجود اومدن اين شبهه بود ... به هر حال گذشت و به نظر من تجربه متفاوتی بود ... ما سه نفر خوبيم يه دفه سطح تکنولوژی خونه مون به کلی متفاوت شد و کماکان ذوقناکيم . باربد يه دفه کلی پيشرفت کرده کلی حرف می زنه حالا سر فرصت براتون می گم ... با توجه به ارتقاء سطح تکنولوژی ياد شده می تونم هی پشت سر هم براتون عکسهای جديدشو آپ لود کنم و اينجا رو از حيث تزئينات دوباره تبديل به يک دستگاه پيکان مسافر کشی خط آزادی - رسالت کنم .
اين پست اولين فعاليت اينجانب در بازگشتی دوباره می باشد. هنوز به هيچ وبلاگی سر نزدم نمی دونم چرا بلاگ رولينگ وبلاگم کار نمی کنه . هنوز ای ميل هام رو باز نکردم . فقط اومدم يه سلامی عرض کنم . پست پايئن رو به خاطر دل خودم يا شايد برای ثبت در تاريخ آپ لود کنم ( هنوز نمی دونم بين 12 تا 14 مرداد در وبلاگستان چه خبر بود ) از خانوم همشيره بابت اينکه يک سال گذشته کامپيوترشون رو بعد از راه اندازی گيم نت آقای همخونه بهم امانت داده بودند تشکر کنم . و همينطور از آقای همخونه بخاطر اين کامپيوتر جينگول با مخلفاتش .
راستی دلم براتون تنگ شده بود و اين دلتنگی کماکان ادامه داره چون هنوز به هيچکدومتون سر نزدم .
Wednesday, August 03, 2005
... شرح اين عاشقی ,
ننشيند در سخن ...
|
|