بچهام از ۵ شنبه شب پیش رفته خانهی پدرش. این یکی از سختترین چالشهای جداییست در میانهی این کویر وحشت... اینکه روی اتمسفر اطراف بچهات کنترل نداری. وقتی ویروس جولان میدهد. فرقی نمیکنی چهقدر به آن یکی والد و احساس مسئولیتش اعتماد داری.
امروز رفتم آزمایشگاه بیمارستان برای ارزیابی مرحله اول سلامتی. همکارم پرسید چرا؟ یکهو چیشد؟ گفتم بچهام خانه نیست باید بدانم خانه برای برگرداندنش چهقدر امن است. یکساعت بعد پیدایمکرد و گفت؛ خانهات امن است.
زانوهایم میلرزیدند. حیات چیز غریبیست. حتی وقتی ایمانداری برای خودت نمیخواهیاش و پشیزی نمیارزد.