Wednesday, November 06, 2002
من ديروزدر کمال مسرت بالاخره يک خواننده داشتم .(يکی نيست که بگه تو چی داری می نويسی که خواننده داشته باشی!!!). نه اينکه فکر کنی يکی پيدا شد که اسم آلوچه خانوم براش جالب بودها ! من که قبلا" هم گفتم هنوز تو هيچ ليستی نرفتم. آدرسم رو برای يکی از دوستام وقتی داشتيم با هم چت می کرديم بصورت لينک فرستادم و اون تونست صفحه رو با فونت قابل خوندن فارسی باز کنه . خبر خوبی بود نه ؟ تازه بهم گفت که از اين به بعد سر می زنه ببينه اينجا چه خبره ... پس با اين حساب ديرور برای آلوچه خانوم روز بزرگی محسوب می شده. يادم رفت! می خواستم ازش بپرسم که" بارون برای يک ايرونی دور از خونه چه کارهایی می تونه بکنه؟" شايد بهتر شد که يادم رفت . چون سرحال به نظر نمی رسيد . بلافاصه بعد از ازخداحافظی وب کم رو خاموش کرد و من از ديروز تا حالا ذهنم درگير دوست خوب و اولين خواننده وبلاگم هستش ...... چه می دونم...... تا بعد