Saturday, November 09, 2002
قلمه يه جور گل روتازگی ها از يکی از دوستهام گرفتم . هنوز توی آب نگهش می دارم.توی آب هم گل می ده . نمی دونم اسمش چيه . مهم نيست . ترجيح می دم خودم براش يه اسم خوب انتخاب کنم . يه اسمی که بهش بياد. آخه خيلی ناز نازی هستش . و این قلمه ی نازنازی يه جورایی تبدیل شده به دخترخانوم بدون اسم خونه ما . ناخودآگاه اين اتقاق افتادها ! يعنی ديدم هر وقت می خوام گل و جوانه ی تازه دراومده اش رو به دوستم نشون بدم می گم : " بابا ! امروز هيچ ما رو ديدی ؟ " نمی دونم چرا دخترخانوم حس میشه ؟ گويا نگه داريش کار سختيه ! شديدا" به نور احتياج داره ولی اصلا" نبايد آفتاب ببينه . هيج وقت نباید بدون آب بمونه ولی نبايد پاش آب بريزی . یعنی خاک زير پاش نبايد خيس باشه . باید هميشه زير گلدونی اش آب داشته باشه . بايد باهاش حرف بزنی و نازش کنی . مواظب باشی که ناراحت نشه . یه بار چند روز پيش مامانم کنارش نشسته بود و فکر می کنم که ياد مامان خودش افتاده بود و داشت آروم آروم گريه می کرد که یه دفه ديدم که يکی از گلهاش که تازه هم در اومده بود افتاد ! جدی می گم ها ! اصلا" نمی دونم نگه داشتنش به اين همه دردسر می ارزه يا نه ؟ ...... نمی دونم .... فکر می کنم الآن نوازش کردن برگهای کوچولو و تازه ی جوانه ی تازه در اومده ی یک قلمه ی بی جوونه ی ناز نازی رو که ريشه اش هنوز داره تو آب سر می کنه ياد گرفتم ... که قبلا" بلد نبودم