Monday, November 18, 2002
....زندگيم برخلاف آرزوهايم گذشت
در مورد اين جمله چی فکر می کنيد؟ ناخودآگاه آدم رو به يه جور همدردی دعوت می کنه ...حتی ممکنه آدم کنجکاو بشه ببينه طرف کيه ؟ می دونيد کجا نوشته شده بود. روی اين صفحه های لاستيکی مشکی پهنی که پشت چرخهای عقب کاميون آويزون می کنند, نوشته شده بود. به نظر من راننده ها ی کاميون. اتوبوس . مينی بوس حتی راننده های تاکسی و مسافر کش ها يه جورايی اولين بلاگرهای فارسی بودند. که اين همه پيغام و شعر و متلک و اسم بچه هاشون اسم عشق وصال نيافته و ارادتشون به مادر محترمه خودشون و مولا علی که نگو همه شون يه پا مشتعل عشق حضرتند و ... خلاصه همه جور حرفی رو به زبون فارسی و اينگليش و فينگليش و بعضا" ترکی به معرض ديد خوانندگان می ذارن . لازم هم نيست کسی بره سراغشون. کليک کنه و از اين قرتی بازها... خودشون می يان جلوی چشم بيننده هاشون .... خيلی از اين جمله ها تکراريند و يه جورايی دم دستی محسوب می شن اما يه چيزی خيلی سال پيش ديدم . فکر می کنم مثلا" دوم راهنمایی بودم . شايد اولين بار بود که احساس کردم به زن درونم برخورده ولی اعتراف می کنم يه جور بامزه ای لج درار بود . خلاصه پشت يه مينی بوس نوشته شده بود ( با عرض معذرت از همه فمنيستهای محترم ) :
گر بميرد دختری برقبر او رويد گلی
گر بميرند دختران دنيا گلستان می شود