Monday, December 09, 2002
.
من حالم هنوز خوبه . خدا رو شکر ! مثل اينکه نی نی ما خيال نداره برنامه ويار رو اينستال کنه . با آقای پدر نشستيم از اينترنت یه عالمه اطلاعات به درد بخور در مورد نی نی تازه تاسيسمون پيدا کرديم . فکر شو می کردم ولی نمی دونستم اينهمه سایت در اين مورد هست که ازشون اطلاعات روزانه و همينطور اطلاعات هفتگی و خلاصه همه جور اطلاعاتی که فکرشو بکنيد مثل تقويم کامل بارداری و .... رو می شه گرفت . مثلأ می دونيم که نی نی مون از دو روز پيش قلبش ضربان داره ولی هنوز غير ممکنه که بشه صداشو شنيد . و يک روز قبل از اون گوش داخلی اش تشکيل شده و يه چيزی که می شه بهش گفت احساس شنوایی داره . و با خيال راحت می شه باهاش حرف زد ..... قيافه آقای پدر وقتی در جريان اين اخبار قرار می گرفت ديدنی بود . من اصلأ فکر نمی کردم که احساسات پدرانه اينقدر زود شکل بگيره ! شايد بابای نی نی من يه مورد استثنائی باشه ! از یه همخونه استثنائی برمی یاد که يه آقای پدر استثنائی هم باشه ! مگه نه ؟! نمی دونم اصلأ خوندن اين چيزها برای کسی جالب هست يا نه ؟ ولی خب ما داريم روزهای عجيب و جالبی رو می گذرونيم . اون قدر توی اين مدت به حس های جديد و غريبی برخوردم که ناخودآگاه وقتی می یام که بنويسم ذهنم در گيرشونه . باهام مهربون باشيد و تحملم کنيد . شايد بايد یه وبلاگ جديد باز کنم به اسم خاطرات روزهای بارداری! ... هيچ می دونيد قبلأ یه خانوم ديگه اينکارو شروع کرده . فقط نمی دونم چرا ادامه نمی ده ؟ اميدوارم حاش خوب باشه .