|
Sunday, December 29, 2002
سامنعليکم ! همانگونه که به اطلاع امت شهيد پرور رسيد اينجانب تا اطلاع ثانوی پدر شهيد حبه انگور ميباشم . بعله ديگه نی نی فعلا ما رو گذاشته تو خماری , اما بين خودمون باشه , بميره بمونه ما نی نی ميخوايم ياللا . بگذريم , اين آلوچه خانوم شير زنيه بخدا . راست گفتن که مرد واقعی يعنی زن رشتی ( تورو خدا حال ميکنين تو دو خط چقدر اطلاعات خانوادگی بهتون دادم !) ولی از جدی گذشته خيلی قويه اين دختر ما . نميدونين چه سخته که بشينی طی جلسات اضطراری خانوادگی تصميم بگيری که ديروز رو فراموش کنی و از امروز فقط به فردا فکر کنی و درست وقتی موفق ميشی , هر ساعت يکی از دورو بريا زنگ بزنه بگه : " ببين اصلا نگران نباشيا , هيچ فکر نکن . فلانيم اينجوری بود . تلفن دکترش رو ميدم . شما هنوز جوونيد و ... " خلاصه فعلا جريمه آلوچه خانوم ما روزی 10 بار گوش کردن به اين همدردياست . من در حضور همه آلوچه خانوم رو ماچ نموده و از صبر و طاقتش تشکر ميکنم . دم شما گرم . ( موزيک پاپ : دارمت برو دارمت - موسيقی اصيل : اين درد مشترک , حتما باهمديگه , درمان همی شود) . راستی دختر بابای مذکور در مطلب قبلی (يعنی آبجی کوچولوی خودم دختر آقا مصطفی) طی آف لاین غيرشديد اللحنی بنده را به لقب بی انصاف مفتخر کرده اند. البته اطلاعات ايشان حتما از بنده يیشتر است و تاریخ جلسه دادگاه علنی رسیدگی به اتهامات اينجانب به رياست قاضی مصطفوی متعاقبا اعلام خواهد شد . زياده عرضی نيست غير از اينکه اين چه وضع دعا کردن برای نی نی بود آخه ؟! قربون شما.
|
|