|
Tuesday, January 21, 2003
شکواييه ! (آقا جان چرا مطالب بيشتر از 1 وجب را نمی خوانی ؟ شايد حرف مهمی توش نوشته . بخون ضرر نميکنی )
ای خواننده محترم ! آقای همخونه از اين آلوچه خانوم شما که علاوه بر همخونگی , يک مقدار مختصری هم همسر بنده تشريف دارند , عارض و شاکی ميباشد. در مدت 2 ماه اسارت شهيد نی نی در شکم ايشان و پس از شهادت آن اسطوره شتاب و تعجيل ( که 2 ماهه بدنيا تشريف آوردند) , آلوچه خانوم رسما ابوی بنده را استخراج فرموده اند و بدلايل واهی فرت و فرت ميزنند به صحرای کربلا . انگار نی نی مشترک ما جزو اموال شخصی ايشان بوده . انگار فقط ايشان از اين ماجرا اندوهگينند . انگار که اين قضيه بلا نسبت اصلا هيچ مربوطی به ما نداشته . انگار که احساسات ابويانه ما نسبت به آن شهيد کشک است . انگار اين همه فعاليتهای اصلاح طلبانه ما برای بهبود حال ايشان از جمله خوردن کفاف کوفيده و غيره هويج تشريف دارد . کلی زور ميزنيم باز برميگرديم به سر خط . جان خودتان هی به اين دل فاقد صاحبمان عرض ميکنيم که بخند تا آلوچه خانوم هم بخندد, اما مع الاسف زپرت ايشان طی منحنيهای شبه سينوسی قمصور گشته و مجددا اقدام به اخذ حال مينمايند. فلذا حقير طی يک عمليات انتحاری اقدام به انتشار نامه ام به کودکی که هرگز زاده نشد بصورت سر و ته گشاده مينمايم تا اولا معلوم شود دليل شهادت ايشان راهنماييهای غير علمی پدر ظالمش بوده . دوما همخونه هايی که اشک نميريزند و ميخندند , الزاما حالشان خوب نيست . سوما انسان بايد جنبه شهادت را داشته باشد . چهارما من نی نی ها را حاضر يا غايب دوست دارم و پنجما با آلوچه خانوم در اين مورد خاص قهرم .بهشان بفرماييد در همين صفحه جواب مرا بدهند . بديهی است در زمينه های ديگر ما همچنان خيلی مخلصيم .
|
|