Saturday, February 22, 2003
الان ساعت دقيقا 10 به 5 بعد ازظهره و من هنوز هيچ کاری نکردم .( ساعت پای نوشته های اين وبلاگ به وقت عربستان سعودی است !!! هر کاری هم می کنم درست نمی شه ) آقای همخونه وقتی داشتند می رفتند خنده محالی تحويل اينجانب دادند که معلوم بود همچين چيزی رو پيشبينی می کردند و من برای رهایي از کنف شدگی حتما تا قبل از اينکه از تلاش معاش روزانه به کانون گرم خانواده برگردند, کار قابل توجه و دهن پرکنی انجام خواهم داد . قول می دم . دارم اينجا قول می دم که نتونم بزنم زيرش! تقصير اين کاغذ پاره هايی بود که ديشب ريختيم بيرون . هر وقت وک و ولو شون می کنيم کلی سرم باهاشون گرم می شه ! البته تخمه هم شکستم و اونقدر مشغولم کرد که تا اين لحظه حتی فرصت نکردم غذا بخورم ... راستی ! هنوز آهنگ درپيت و روحيه بخش مناسب هم پيدا نکردم ... تا بعد ...