|
Saturday, February 22, 2003
خونه ما به طرز وحشتناکی در هم برهمه . یعنی چون قرار بود مهر ماه از اينجا بريم خونه تکونی پائيزه نکرديم . بعد هم که هی رفتنمون به تعويق افتاد و کار های خونه همين طوری هی موند به هوای اسباب کشی . يک ماه پيش وقتی قرار شد موندگار بشيم کلی ذوق کردم و گقتم حسابی وقت دارم يه خونه تکونی حسابی رو از همين الان شروع می کنم . اين در حالی بود که حتی سوسکهای بزرگ و عقل رس هم زندگی توی اين خونه رو برای سلامتی خودشون مضر دونسته و رفته بودند ما مونده بوديم و يه عالمه سوسک کوچيک که خب بايد اول تکليفمون رو باهاشون روشن می کرديم که اين خونه جای ماست يا اونها ! يک یه ماهی هم منتظر بوديم خاله محترمه مون از عطاری دم خونه شون يک جور سوسک کش معجزه گر برامون بگيره . سه روز پيش بالاخره سوسک کش مورد نظر دست من رسيد و من اونو عين جايزه اسکار با احساسات و احترام فراوان از آقای همخونه تحويل گرفتم
از اونجايی که هر کاری رو اعم از درس خوندن و رژيم گرفتن و ورزش کردن و .... از شنبه بايد شروع کرد !!! خونه تکونی موعود رو با رمز مقدس يا منزل امروز شروع می کنم .
دیشب آقای همخونه بايد برای کاری يک نامه نسبتا رسمی می نوشتند و مدارکی هم بايد ضميمه می کردند. داشته باشيد ما رو که هر چی کاغذ پاره داشتيم به منظور يافتن مدارک مورد نظر ريختيم بيرون, يعنی الان خونه مون يک وضعيتی داره که اگه سوسکها کوچولو هم مونده بودند عقلشون می رسيد که دیگه اينجا جای زندگی نیست !
برای اينکه خودمو نبازم آقای همخونه که داشتند می رفتند سرکار, گفتم يک آهنگ مبتذل جهت اخذ روحيه لازم برای شروع بد نيست . آقای همخونه فرمودند با اين خونه , بهتره متاليکا گوش کنم و از اونجايی که گيتار ندارم توصيه کردند در لحظات اوج , ماهيتابه به درو ديوار بکوبم !!!!!!!!!!!!!!!
|
|