|
Saturday, March 22, 2003
دل تو دلم نبود که خدا اين چند روز آخر رو بخير کنه ! خدا هم که انگار اين روزها invisible مي ياد و می ره . به offline ها هم جواب نمی ده ! روز آخر سال جنگ شروع شد ! جنگ نفرت انگيز . آدم احساس بی پناهی می کنه ! چی به سر آدمها اومده ؟ چی فکر می کنن ! جنگ برای صلح جهانی ؟ ... ولش کن ! ما هم زديم به صحرای محشر ! وسط اخبار لحظه به لحظه جنگ و تمام حالات عرفانی و ملکوتی که شبکه های فارسی زبان داخلی و خارجی سعی در ايجادش داشتند قبل از تحويل سال 45 دقيقه بی وقفه با آقای همخونه ترقص نمونديم ! البته کسانی که منو می شناسن می دونن در اين زمينه wooden horse می باشم . و اين تکانهای مختصر و ناموزون رو اگه بشه بهش گفت رقص (!) نتيجه سالها تلاش آقای همخونه است ! بخدا اينقدر حالمون خوب شد که نگو . هفت سين که پهن می کردم غم دنيا توی دلم جمع شده بود اما با اين اقدامات پيشگيرانه تحويل سال مفرحی داشتيم !
|
|