|
Wednesday, July 16, 2003
می دونم که ديگه گندشو در آوردم ولی به خدا يه چند روزی هم گير اين کامپيوتر بودم . گرفتن yahoo messenger جديد همه کامپيوترمون رو به هم ريخت و يه ويندوز عوض کردن رو دستمون گذاشت . بعد هم برنامه فارسی ساز نداشتم وهی يادم می رفت به آقای همخونه بگم که برام درستش کنه . البته الان 2-3 روزيه که هيچ بهانه ای برای ننوشتن ندارم و همه چيز روبراهه . مطمئنم که می بخشين !
آقای همخونه هم خوبه ! جو هری پاتر جديد ايشون رو گرفت و يک دور کامل از کتاب اول تا آخر کتاب چهارم خوندن . آخری رو يه شب تا صبح خوندن . جو ايشون هم منو گرفت و دقيقا تو همون 2-3 روزی که گفتم هيچ بهانه ای نداشتم نشستم و کتاب سوم " هری پاتر و زندانی آزکابان" رو يه بار ديگه خوندم . حالا بيصبرانه منتظر ترجمه کتاب پنجم هستيم . زندگی عاشقانه * لينک متن انگليسی رو در دسترس همه گذاشته . خوندن هری پاتر ترجمه نشده اونهم از روی صفحه مانيتور الان برای من کار سختيه . ولی باز يه وقتهايی وسوسه می شم و سرک می کشم . ...
نی نی هم احتمالا روبراهه . امروز وارد ماه پنجم شديم . صبح با آقای همخونه به اين نتيجه رسيديم که واقعا داره بزرگ می شه . هر از گاهی بدون اينکه دستمو بذارم روی دلم يه حرکاتی رو حس می کنم . جالبه . داره خوب می گذره . مخصوصا که اون حالتهای بد تقريبا ديگه تموم شدند . اوضاع خيلی بهتره . الان 120 گرم وزن داره و 16 سانتی متر قد. 120 گرم خيلی ها ! قدر يه کره 100 گرمی با يه دونه از اون کوچولو هايی کنا ر چلو کباب می ذارن .
جنسيتشو نمی دونم ! نمی خواهم هم که بدونم . ترجيح می دم وقتی می ياد بفهمم چيه . هرکسی که منو می بينه با قاطعيت نظر می ده . چه کسانی معتقدند دختره و چه اونهايی که می گن پسره . اينو هم بگم که بيشتر می گن پسره . مخصوصا خانومها از روی فرم شکمم می گن پسره . ولی فکر می کنم شکمم داره تغيير شکل می ده , مخصوصا تو اين يه هفته . بعضی ها هم با قاطعيت می گن که منو آقای همخونه بچه مون حتما بايد يه پسر آتشپاره باشه . چند نفری هم بدون هيچ ترديدی می گن دختره . شماها بايد دختر داشته باشيد ! ( البته همه متفق القولند که هر چی باشه کوچولوی فوتباليستی از آب در می ياد ) خلاصه ما که نفهميديم بهمون چی مي ياد . شما چی فکر می کنيد ؟
* برای گرفتن هری پاتر 5 " فرمان ققنوس " روی
زندگی عاشقانه کليک کنيد.
|
|