|
Tuesday, August 05, 2003
سلام کوچولو . سلام مسافر توی راه کوچولو . نميدونی که اومدنت چه طوفانی در من به پا کرده . نميدونی که حس هر لحظه نزديکتر شدنت چقدر روزهای خوب رو زنده ميکنه . نميدونی که چقدر قوی و مهار نشدنی شدم . نميدونی چه چيزهايی رو دوباره بهم برگردوندی . حس ميکنم گمشده ای که هزار جا و هزار سال دنبالش دويده ام , بالاخره پيدا شده . نيمه کوچولوی گمشده من , منتظرتم .
بهم ميگن يعنی برای تو دختر يا پسر بودنش فرقی نميکنه ؟ توی دلم ميگم مگه ميشه فرق نکنه ؟ معلومه که فرق ميکنه . خيلی هم فرق ميکنه . اما نميتونم حدس بزنم باکدوم يکی از اين دو حالت بيشتر عشق ميکنم . مثل اينه که بخوام بين تو و مامانت يکی رو انتخاب کنم .اما بذار به خودت راستش رو بگم , هر چند اينجا بقيه هم ميشنوند, خيلی دوست داشتم دختر بودنت رو تجربه کنم , اما ...
|
|