Wednesday, August 13, 2003
اون تکان هايی که من منتظرشون بودم چند روزی زودتر از موعد شروع شد . احتمالا نی نی از اشتياق من خبر داشت که طولش نداد . حتی الان هم داره وول می زنه . يه جور بامزه ايه! بذارين بگم: انگار يه ماهی توی دلتون ليز می خوره و جابجا می شه . حرکت نی نی ها خيلی زود شروع می شه ولی چون کوچيک هستند احساس نمی شه ! با رشدشون يواش يواش قابل درک می شن وهر چی نی نی بزرگتر می شه بيشتر حسشون می کنی . برای من که خيلی خوشآينده ! البته مادران پيشکسوت سرشونو تکون می دن و می گن: اولشه, صبر کن يه کم بگذره لگد می زنه . ولی من منتظر همونم که می گن ! الان تکونها رو خودم احساس می کنم ! منتظرم ابعاد اين حرکتها اونقدر وسيعتر بشه آقای همخونه هم بتونه به وضوح لمسشون کنه. البته ايشون چند شب پيش يک چرخش کامل رو زير دستشون بالاخره احساس کردند! فکر می کنم لازم نباشه توضيح بدم قيافه شون چه ريختی شده بود. نی نی دار شدن ما يه طرف هيجانات اين بابای کوچولو يه طرف.
راستی نانونی طبق تقويم بارداری تا فردا وزنش می شه 460 گرم و قدش به 28 سانتی متر می رسه . آخجون !
آقا به اين سئوال که نی نی ما بالاخره چيه احتمالا 15 شهريور اگه نانونی مناطق ناموسی اش رو در معرض ديد قرار بده , جواب داده خواهد شد! البته هدف اين سونو گرافی دست يابی به اطلاعاتی کلی از وضعيت نی نی می باشد نه مشاهده نی نی لنگ در هوا ! در هر صورت قول می دم بيخبرتون نذارم .