|
Friday, August 22, 2003
تکان های نی نی ما به طرز غير قابل باوری داره پر قدرت تر و علنی تر می شه . من اصلا فکر نمی کردم اينقدر سريع به اين حد برسه . الان چند روزيه که حتی از روی سطح شکم قابل رويته . نمی دونيد چقدر اين تکان ها رو دوست دارم . فکر می کنم نی نی غير از خودم دو نفر ديگه رو خيلی خوب می شناسه . آقای همخونه و خانوم همشيره رو !
نمی دونيد برای آقای همخونه چه شلتاقی می اندازه ! و کاشکی می تونستم براتون تعريف کنم که قيافه آقای همخونه چه ريختی می شه ! يه جور عجيبی يه دفعه يه عالمه حس می ياد تو چهره اش . هيجان زده می شه . يه عطوفت غريبی می ياد تو عضلات صورتش . بغض می کنه , از ته دل می خنده و اونقدر قشنگ همه اينها رو کنترل می کنه که ناخودآگاه به اين فکر می کنم که همخونه کوچولوی من داره يه بابای واقعی می شه ! بابا ؟ !!!
|
|