|
Wednesday, August 27, 2003
وبلاگستان يه دفعه چراغونی شد و عروسی !؟ اونهم دو تا پشت سر هم ؟ خبرهای خوشی بودند ! خورشيد خانوم و آقايی که جهانی می انديشه و لوکال می اکته و همينطور پيام چرندياتی و پينکوفلويديش عزيز مبارک باشه .خيلی , خيلی, خيلی بازم خيلی! اگه به ما زودتر گفته بودين , می رفتيم آرايشگاه و با سر شينيون شده می نشستيم پای مونيتور !
راستی ما هم چند شب پيش رفتيم عروسی, جای همه تون خالی . فکر کنم بيشترين عکس های عروسی از نی نی ماگرفته شد . اونقدر که شکم من تابلو تشريف داشت و با لباسم تابلو تر هم می شد. جلوی هر دوربينی هم بچه ها اصرار داشتند دلمو نيمرخ جلوی دوربين قرار بدم که نی نی معلوم بشه و يه وقت اعتراض نکنه پس من کجام ؟ !
يک فقره تانگوی سه نفره (!) هم با همراهی عاليجناب نی نی مرتکب شديم . خلاصه اونقدر بپر بپر کرديم و اونقدر سر صدا زياد بود و هوا گرم ! که نی نی ما تمام روز بعد احتمالا در خواب گذروند و اصلا تکون نمی خورد . ديگه داشتم يواش يواش می ترسيدم که با شنيدن صدای آقای همخونه وقتی که از سر کار برگشتند . يه چرخی زد و خيالمون راحت شد! اين دومين بار بود که بعد از گذروندن يه روز بی تحرک نسبت به صدای آقای همخونه واکنش نشون می داد . و من ديگه مطمئن شدم صدای بابای کوچولوشو به خوبی می شناسه . چون اصولا نی نی پر جنب و جوشيه و وقتی که تکون نمی خوره کاملا محسوسه ! حتی الان هم داره تکون می خوره ! البته فکر می کنم اين يه جور اعتراض باشه ! بچه سرش رفت , من بازم گير دادم به يه آهنگ . از صبح تا حالا 7 بار گوش کردمش ! روی نوار کاست هستش . بايد تبديلش کنم به فايل که بشه گذاشت اينجا ! قول می دم در اولين فرصت .
|
|