|
Wednesday, November 19, 2003
اولين سلام 30 سالگی را از آقای همخونه صميمانه بپذيريد . من خيلی روز تولدم رو دوست دارم . هميشه از چند روز قبل تا چند روز بعد در همون جاهايی که خودتون ميدونيد مراسم عروسی بشدت منعقد بوده و .... . دور و بريها هم هميشه ما رو تو اين روزا حسابی شرمنده کرده اند . اما امسال به چند دليل کمتر شرمنده شديم . اول اينکه عوض تولد , ماه مبارک بود . دوم اونکه تولد ما خورده بود به شبهای احياء . سوم هم اين بود که تنی چند از بستگان نمره 1 ( يعنی درجه اول مثل پدر و مادر و ....) بنده در آستانه تولد نی نی باز هم مدتی است که مجددا يادشان افتاده که وصلت من و آلوچه خانوم در شونصد سال پيش آنقدر که ايشان انتظار داشته اند ميمون نبوده , بنابراين مخالفند ( با چی؟ من نمی دونم !) پس ما را بايکوت کرده اند , در نتيجه قهريم
.
( پيام شخصی : ای بستگان درجه اول , فقط تا 23 آذر فرصت داريد تا با افتتاح حساب برای آبروی خودتان , ضمن برخورداری از اجر معنوی از جوايز ارزنده ای چون ديدار نی نی و خيلی چيزهای مهم ديگر بهره مند شويد . مهلت فوق غير قابل تمديد بوده و بعد از اين تاريخ با متخلفين برابر مقررات خودشان و به سبکی کاملا نوين, برخوردی شايسته تلافی يک دهه آزار آلوچه خانوم و آقای همخونه انجام خواهد شد . ضمنا ناصحين محترمی که قصد ياد آوری آغ يا آق يا عاق والدين را دارند را دلالت ميکنم به اين مهم که اين آقای همخونه شما خودش هم کم کم صاحب عاق است . بنابراين چه کشکی و چه پشمی ! )
خلاصه که ما امسال تولد و کادو و از اين جور جلافتها به شدت سال های قبل نداشتيم . اما جالب اين بود که برای اولين بار خودم هم اصلا تو يه حال ديگه بودم . دوست داشتم اين روز هم زود بگذره تا يه روز ديگه به نی نی نزديک بشيم . فکر کنم اين اولين تغيير احساس من بمناسبت نی نی بود .
امروز رفتيم دکتر . صدای قلب نی نی رو که گرفت تقريبا نصف ضربان عاديش ميزد . تا آقای دکتربياد توضيح بده که با به پهلو خوابيدن اين ضربان طبيعی ميشه و اين قضيه عاديه , آلوچه خانوم يهو شد يه آدم ديگه . از اولش داشتم صورتشو نگاه ميکردم . کل اين قضيه حدود 2 دقيقه طول کشيد . صورتش يه حالتی شد که تا حالا نديده بودم . هميشه وقتی نگران ميشد انگار دست و پاشو گم ميکرد . اما ايندفعه يه جور ديگه بود . حس ميکردم الانه که پاشه و نی نی رو ماساژ قلبی بده . تمام اجزای صورتش پر از نگرانی و تصميم بود . خيلی خوشگل بود , به اندازه شلنگ تخته انداختن های نامنظم قلب نی نی خوشگل بود . جای همتون خالی . آنا خانوم ما , آلوچه خانوم شما , راست راستی داره مامان ميشه , و همون طور که همه اونايی که ميشناسنش ميدونن , مامان خوبی ميشه . خوش به حالت نی نی . برو به بابا بزرگ محترمت بگو اينجوری واسه آدم مامان پيدا ميکنن, نه اونجوری. خدافظ شما .
|
|