|
Tuesday, December 09, 2003
لحظه ديدار نزديک است
باز من ديوانه ام , مستم
باز می لرزد دلم , دستم
باز گويی در جهان ديگری هستم
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را تيغ
های ! نپريشی صفای زلفکم را دست
آبرويم را نريزی دل
ای نخورده مست
لحظه ديدار نزديکست
می خواستم يک عالمه حرف بزنم . اما فکر ميکنم اينجوری بهتره . باز هم صدای توست که مرا تعريف کرده , ناپيرمرد عزيز نيشابوری . مهدی اخوان ثالث را آقای پدر ما سالها پيش به من شناساند ... و حالالحظه پدر شدن من هم بسيار نزديک است .
|
|