|
Wednesday, June 30, 2004
باربد امشب زودتر از شبهای گذشته ولی به سختی خوابيد . يعنی خوابش می اومد ولی نمی تونست بخوابه . دست آخر فهميدم گرمشه . توی اتاق خودمون موفق شدم بخوابونمش که خيلی خنکه . وقتی خوابيد ديدم آقای همخونه پای تلوزيون خوابش برده . صداش کردم که بره سرجاش . سرجاش يعنی سر جای ما فعلا اتاق باربده . ( مادونفر کماکان توی اتاق باربد يعنی درواقع پايين تخت عالی جناب باربد می خوابيم ) باربد هم تا سنگين شدن خوابش رو تخت ما باقی مونده . الان منظره بامزه ايه بابا در اتاق پسرک و پسرک با اون هيکل 70 سانتی قندی قندی , وسط يه تخت دو نفره . و اينجانب از اونجايی که حتی يک لنگه جوراب تميز توی اين خونه پيدا نمی شد , در اين وقت شب برای خودم چايی دم کردم و تا وقتی که ماشين لباس شويی شستن لباس هايی رو که توشه تموم کنه می تونم پای کامپيوتر وقت بگذرونم .
پسرک کلی پيشرفت کرده . روزی يک وعده سوپ ميکس شده می خوره . سينه خيز خودش رو به هر چيز دگمه داری می رسونه مثل کنترل تلوزيون و يا گوشی تلفن . هر از گاهی وسط سينه خيز رفتن هاش فيگور چهاردست و پا به خودش می گيره . هر چيزی رو می بره توی دهنش . حتی لبه فرش رو . و يا دست کسی رو که بغلش کرده ! صدا های با مزه ای از خودش در می ياره . به قيافه اش توی عکسهای دست جمعی که نگاه می کنم متوجه اين حقيقت می شم که پسرک سبزه خوش رنگی دارم . از اون رنگهايی که تابستون 4 سال پيش من خودم رو زير آفتاب کباب کردم ولی اون رنگی نشدم .
از فردا هفته ای دو روز بايد يه چند ساعتی ازش دور بمونم . قدری نگرانم . البته حالا ديگه نگه داشتنش بدون من کار آسونتری هستش چون به هر حال چيزهايی غير از شير من می خوره ولی مسئله اينه مثلا بعد از خوردن سوپ به طرز غريبی اشتهاش برای خوردن شير تحريک می شه . مطمئنم آقای همخونه می تونه يه کاريش بکنه.
ديگه همين . يعنی همين نه ... يه مدت که نمی نويسم . جمله ها مرتب توی ذهنم دوره می شن ... مطمئنم حرفهای زيادی برای گفتن دارم اما وقت می شينم... نمی دونم چرا همه چيز محدود می شه به باربد ... همش می خوام يادم نره که اين وبلاگ 6 ماه قبل از بارداری ام شروع شده و برای خودش هويتی داشته ... من شروع نکرده بودم که از بچه ام بنويسم ... می دونم چيز خاصی هم نمی نوشتم ... و می دونم حالا که تويی که منو می شناسی شايد دغدغه های جديد من حتی اگه همه اش درباره اين پسرک قندی قندی باشه می تونه برات جالب باشه . اما ... نمی دونم ... شايد هم اشکالی نداره ...
|
|