|
Monday, January 17, 2005
سر کوچه کلاس زبانمون خواهر 17 ساله ام رو می بينم حس با مزه ای دارم , انگار يوهو متوجه بشی خواهر کوچولوت داره تبديل به خانوم جوانی می شه . از ديدنش کيف می کنم . يه جور خاصی مرتبه . آرايش خوشرنگ ملايمی داره که دوست دارم . دلم می خواد يکی از همکلاسی هام کنارم باشه تا بهش معرفی اش کنم . می رم سمتش يه نگاهی بهم می اندازه و منو به هم کلاسی خودش معرفی می کنه . ياد سرو وضع صاعقه زده خودم می افتم توی دلم می گم ای داد بيداد ... طفلی دختره آبروش رفت ... چند ساعت بعد وقتی با هم تلفنی حرف می زنيم بهم می گه دوستش باورش نمی شده که من يه مامان باشم و از اين چرت و پرت ها ... بهش می گم ببخشيد که سرو وضعم نامرتب بود ... با لحنی که سعی می کنه تا جايی که ممکنه طور خاصی به نظر نرسه بهم می گه حد اقل بند کتانی ات رو توی خيابون ببيند !!! ... يه کم که فکر می کنم , قبول می کنم که دوستش باور نمی شده که من يه مامان باشم . عمرا هيچ زن 31 ساله ای اون ريختی که من می رم توی خيابون از خونه بيرون نمی ياد .
***
باربد فردای همون روزی که چقولی يا شايد هم چغولی اش رو اينجا کردم به طور کاملا جدی مستقل ايستادن رو شروع کرده . مدت زمان قابل توجهی رو می تونه بايسته بدون اينکه دستشو جايی بگيره حتی سعی می کنه قدم برداره . يه وقتهايی يکی دو قدمی هم برمی داره اما زانوهاش خم می شه و با احتياط می شينه . امروز که نگاهش می کردم متوجه می شدم اگه اينقدر قرطی نبود شايد توی قدم برداشتن موفق تر اين حرفها بود چون به محض ايستادن شروع می کنه به قر دادن و اين باعث می شه که نتونه تعادلش رو حفظ کرده ... در راستای رقصيدنش بايد به عرض برسونم که مدتيه که با آهنگ شونه هاشو تکون می ده و تقريبا بندری می رقصه ... بدون اينکه که کسی يادش بده . اينو هم بگم که به شدت يه جورايی پسرونه می رقصه ... در حالی که تقريبا تمام روز درحال قر دادنه دستشو تکون نمی ده و مثل دختر ها نانای نمی کنه ... بايد براش دنبال يه کلاه مخملی و کت مشکی که راه راه باريک داشته باشه بگرديم .
***
شما ها از چه سرويس اينترنتی استفاده می کنيد ؟ من از سپنتا و افرانت استفاده می کنم که هيچکدومشون از غروب 5 شنبه تا حالا اورکات رو باز نمی کنند .
|
|