Wednesday, January 12, 2005
اين روزها به شدت وقت کم می يارم . طوری که رشته همه چيز ازدستم خارج شده بود .شتر با بارش تو اين خونه گم می شد . خلاصه با خودم قرار گذاشتم که تا دو رو برم رو مرتب نکردم حق گردگيری اين صفحه رو نداشته باشم . تا حد زيادی موفق شدم . تقريبا خونه مون دوباره قابل سکونت شد . دارم در عمل کردن به قول هايی که به خودم می دم کمی تا قسمتی موفق می شم حالا بهتون قول می دم زود به زود آپ ديت کنم ... يه قول راستکی آلوچه ای ...
***
پسرک شيطون شده . و پرسرو صدا . صداهای عجيب و غريبی از خودش در می ياره . به زبون خودش باهامون حرف می زنه وقتی بهش می گيم يک با يه مکث کوتاه می گه دو ... وقتی آقای همخونه زنگ می زنه چهار دست و پا خودشو می رسونه دم در ورودی و می گه بابا ... گوشی تلفن رو بر می داره و می گه اوووو . که يعنی الو ... امشب برای اولين بار فوت کردن رو ياد گرفت يعنی توی سوتی که به گردنش آويزون کردم فوت کردو صداش رو در آورد . يه دندون ديگه هم در آورده ولی راه رفتن رو به کل فراموش کنيد . باربد راه نمی ره . بهش اصرار نکنيد ... فکر می کنم از يک ماه پيش تا حالا پيشرفت جندانی در اين زمينه نکرده . هر از گاهی بدون اينکه جايی رو بگيره می ايسته ... همين .
***
راستی دعوتنامه جی ميل نمی خواهيد؟ به من و باربد اي ميل بزنيد .
aloocheh@gmail.com
barbodc@gmail.com