Wednesday, March 02, 2005
باربد بازی کلاغ پر رو يا گرفته فقط به جای پر می گه تر . بهش بگين يه عطسه کن . فيگور عطسه کردند می گيره و می گه هچه ! ازش بپرسين باربد کجا بريم؟ می گه: ددر . يه وقتهايی مامان می گه . در بيشتر مواقع بابا رو تکرار می کنه . يعنی فکر می کنم آقای همخونه رو به اسم بابا می شناسه ولی در مورد تطابق کلمه مامان با خودم شک دارم . ( اميدوار هم هستم که هنوز منو به اين اسم نشناخته باشه من اسم کوچيک خودم رو بيشتر دوست دارم به هر صورتی که بتونه به زبون بياردش ) بده و بگو رو خوب می فهمه . پيشرفتش اين چند وقته خيلی عالی بوده و البته بسيار شيطون تر شده . اين روزهای تاسوعا و عاشورا يکی دوباری از کنار دسته رد شديم مجبور شديم قايمش کنيم چون با ريتم صدای زنجير زدن دسته , می رقصيد . بخاطر همين صلاح نديديم همايش بيعت شيرخواران تهران با علی اصغر ببريمش . فکر می کنيد شوخی می کنم ؟ واقعا تلوزيون همچين مراسم مضحکی رو تبليغ می کرد که ظاهرا يه مداح معروفی هم قرار بود مديحه سرايی کنه . تا جايی که يادمه قرار بود هشتم محرم برگزار بشه ...
***
من خيلی وبلاگ نويسيدنم نمی ياد . اشکالی که نداره ؟ از روی آمارگيرم رد لينک ها رو که می گيرم می بينم خيلی جاها توی ليست وبلاگ های مامان و بابا ها هستم . من با مامان شدنم هيچ مشکلی ندارم خيلی هم حال و حول می کنم فقط مشکلم اينه که اين وبلاگ به شهادت آرشيوش 7 ما قبل از بارداری من شروع شده . يادمه نمی خواستم بشه يه دفترچه خاطرات . ولی شد! جالب اينه که اصلا با اين دفترچه خاطرات که به معرض ديد عموم گذاشته شده مشکلی ندارم . حتی خوشم هم می ياد. شايد اين اصلا يکی از کارکرد های پديده ای به اسم وبلاگ باشه . اصلا می دونين چيه ؟ همش تقصير اون آقاهه است که يه ماه پيش توی يه مهمونی بهم گفت اين چه وبلاگيه ؟ اين چه نثريه ؟ همش باربد ... باربد ... يادمه اون موقع فکر کردم خب من وبلاگ روزمرگی ها رو به وبلاگ هايی که از اين ور اون ور دنبال جمله های تکان دهنده می گردند و يا سعی می کنند ژست خاصی رو حفظ کنند, ترجيح می دم ... حتی اينکه روزمرگی های تو خواننده پيدا کنه يه جورايی حس خوش آيندی به همراه داره ... روزی که اينجا آپ ديت می شه نزديک به 200 خواننده داره . مثل اين می مونه که برای 200 نفر اي ميل زدی و از احوالات خودت گفتی . برای من رقم قابل توجهيه . چون زندگی آروم و بی سروصدايی در اين بلاگستان دارم . و به جز يک مورد که اونهم اين اواخر اتفاق افتاد کسی از روی رفاقت بهم لينک نداد.