|
Tuesday, March 15, 2005
يک هفته بيشتر به سال نو نمونده . نمی دونم چرا امسال اصلا حال و هوای عيدانه ندارم . قدری خسته ام ... شايد خسته تعبير درستی نباشه . کلمه بهتری هنوز سراغ ندارم ... می خوام دم عيدی حال و هوای اينجا رو عوض کنم , اگه اين سايتی که توی آهنگ آپ لود می کنم بازی در نياره هر روز براتون يه آهنگ عيدانه می ذارم . ترانه درخواستی هم خواهيم داشت برام کامنت بذارين .
اولين آهنگی که می ذارم توش از عيد می گه ولی به نظر من ربطی به عيد نداره ... منو می بره به خيلی وقت پيش 11 سال پيش يا شايد هم بيشتر ... اون اتاق ته راهرو که يه لوستر حصيری داشت که لامپش مات نبود , شيشه ای بود و وقتی روشنش می کردی از سقف تا پايئن پر می شد از سايه لوزی هايی که هر چی پائين تر می اومدند بزرگتر می شدند ... مامان دوستمون تعجب می کرد که چطور ساعتهای طولانی می تونيم اون مدل نور رو تحمل کنيم و اعصابمون به هم نمی ريزه . همونطور که اصلا سر در نمی آورد چه اصراری داريم در اتاق رو قفل کنيم ... نمی دونست اون دو تای ديگه يواشکی سيگار می کشيدند و من هيچوقت نفهيمدم که چرا جرات نمی کردم باهاشون امتحان کنم ... چقدر حرف می زديم ... آقای همخونه که اون موقع همخونه نبود پای تلفن با بدجنسی می گفت بازم نشستين دارين کارهای احمد محمود رو نقد می کنين ؟ ما کر کر می خنديدم . و فکر می کرديم چقدر ساقه اين علف های خشکی که از ته شهرک چيديم شبيه شاخ گوزنه ... چقدر گل نرگس قشنگ خشک می شه ... چقدر .... چقدر ... چقدر اين آهنگ رو دوست داشتيم ...
|
|