|
Thursday, April 21, 2005
پسرک خوبه . داره بزرگ می شه . بيشتر از رشد طولی و عرضی و حجمی و از اين حرفها شخصيت اجتماعی و قابليتهاش داره پيشرفت می کنه حتی بوی پوشکش ! ( با عرض معذرت ) نشان از بزرگ شدن داره ... يه چيزهايی رو می گه ( يعنی يه چيزهايی می گه که معنی خاص خودشون رو دارن ) و بيشتر از چيزهايی که ميگه متوجه چيزهايی می شه که بهش می گيم ... به شدت عاشق تشويق شدنه . خيلی از کارها رو برای اين ميکنه که براش دست بزنی . يه وقتهايی هم يه کارهايی می کنه که می دونه درسته بعد برای خودش دست می زنه ... گويا ... آرزوهايم در زمان بارداری دران تحقق پيدا می کنند ... خيلی زود در شيطنت بچه خوش فکری شده ... چند روز پيش می خواست به يکی از وسائل آشپزخانه دست بزنه بخاطر همين گذاشتمش جايی دور از دسترسش ... چند دقيقه بعد ديدم چرخش رو آورده آشپزخونه و روش وايستاده تا به چيزی که ازش گرفته بودم دسترسی پيدا کنه ... خلاصه که خيلی ذوق زده شدم و با هيجان همون لحظه تلفنی برای آقای همخونه تعريف کردم, چند ساعت بعد وقتی آقای همخونه از سر کار برگشتند, باربد بلافاصه چرخش رو آورد و رفت روش وايستاد ... من از تعجب شاخ هام جوانه زده بود ... اصلا فکر نمی کردم متوجه مفهوم مکالمه تلفنی ما شده باشه
|
|