Thursday, September 07, 2006
سلام , من یه پسر عمو دارم که 2 سالشه و ایران هم زندگی نمی کنه . چند وقت پیش عموی بزرگوار ما ظاهرا برای این فسقلی تولد می گیره و عده ای رو به این بهانه دعوت می کنه تا دور هم باشند. طبق معمول این جور تولدها هم همه بعد از مدتها که همدیگر رو می بینند مشغول به صحبت میشن و تنها چیزی فراموش میشه خود بچه طفل معصومه که مثلا تولدشه. این طفلکی ظاهرا هی میره و میاد و شیرین کاری می کنه تا توجه بقیه رو جالب کنه , اما هیچ کس بهش توجه نمی کنه. بعد از کلی شلنگ تخته انداختن وقتی می بینه هیچ کس نگاهش نمی کنه بالاخره میره جلوی یکی از خانومای مهمان وای میسته و شلوارش رو می کشه پایین و میگه : " خاله ! بوبول منو دیده ای؟" خدایی به این میگن پسر عمو! اینو گفتم که اگه رفتین یه جایی و کسی تحویلتون نگرفت ناامید نشید. فقط یه کم ابتکار و خلاقیت لازمه. قربون شما.