Monday, September 18, 2006
...اتفاقا آقاي مهدي اخوان ثالث ديشب وقتي عرق مبسوطي خورده بودند و شنگول و لول و لول بودند، در يك جاي خلوتي كه غير از خدا هيچكي نبود، شخصا با 37 درجه حرارت، مي گفتند: حضار محترم! من فقط يك دهاتي زمزمه كننده هستم. نه يك روشنفكر . نه يك سوسياليست. يك زمزمه كننده كه غالبا تودماغي هم زمزمه مي كند و يحتمل براي خودش هم زمزمه مي كند، نق نقو و دلخور هم هست و گاهگاهي هم پول قرض مي كند و كتاب چاپ مي زند، والسلام نامه تمام.
تهران – شهريور 1338 – مهدي اخوان ثالث – مقدمه آخر شاهنامه
پي نوشت : يادت بخير پيرمرد نيشابوري . چقدر دوستت دارم و چقدر كامل و دقيق حرف ميزدي ، وقتي حرف مي زدي!