و اما گزارش تصویری و مشاهدات اینجانب :
سرعین شهر کوچکی هستش که کنار آب گرم گاومیش گلی - اگه نوشته سردرش توی عکس معلوم باشه - واقع شده دقیقا چهارراه یاميدان اصلی شهر یه گوشه اش این آب گرمه که گویا سرچشمه اصلی آب گرم های سرعین هستش . من یه بار بیشتر به این آب گرم نرفتم و بعدش تمام امورات آب گرمی ما منحصر شد به مجتمع آبدرمانی سبلان ! ولی همون یکی دوساعتی که در گاوميش گلی گذروندم با صحنه های بدیعی روبرو شدم . اونجا می تونید یه عالمه سوژه برای کار مستند پيدا کنید . از حمام کردن پیرزنهای محلی تا یه عالمه چیز دیگه که اینجا نمی گم فقط اینو بگم که اونقدر تفاوت زياده که باورتون نمی شه گاومیش گلی و استخر های روباز تهران در محدوده يک مرز جغرافیایی واقع شده اند ... خیلی بحث گسترده ای می شه حالا شاید یه روزی سر فرصت !
اين هم يه آب گرم ديگه !
می گن توی سرعين فقط کباب بخورید و صبحها سرشير عسل ! البته ما همه چی خوردیم ولی بابای آقای همخونه روی ايشون رو با اين سيخ رستمی کم کردند تا دیگه سراغ پرس دوم یا بشقابهای بقیه رو نگيرن . گويا فقط رستم از پس اين سيخ بر می اومده که اسمش رستمی بود. البته سایز بزرگتر از اين به اسم شاهانی هم موجود بود .
صبحها هم سرشير عسل جدا می چسبه . من نمی دونستم رنگ عسل بستگی به گل منبع تغذيه زنبور داره . مثلا عسل شقایق تیره با ته رنگ صورتی در می ياد . عسل گون خيلی تيره است و عسل آويشن روشنه و ته رنگ سبز داره .
اين یکی هم بدون شرح !!!
اين اولین سفر هوای باربد قندی قندی بود و خدارو شکر رشتی بازی در نياورد و نترسيد .
البته جز هوايپما سوار چيزهای ديگه ای هم شد که می بینيد . راستی اينو می خواستم بپرسم درآمد شما بابت کار ساعتی چقدر در می ياد . اين آقا پسر توی ویلا دره بابت 4 قدم سواری باربد طلب 5 هزار تومن کردند و به 3 هزار تومن رضايت دادند . کل سواری باربد 40 ثانیه هم طول نکشيد .
نکته ديگه اينکه موقع برگشت وارد فرودگاه اردبیل که شدم سرم رو بلند کردم ديدم علی دايی روبرومه نا خودآگاه باهاش سلام علیک کردم و برای چند لحظه تمام فحشهای مستند و مکتوبم بهش يادم رفت . با خانومش و یه آقای دیگه بود .
آقای همخونه سعی کرد باربد متقاعد کنه که بره بغلش عکس بگیره که باربد قبول نکرد . بچه عاقل تر از اين حرفها بود به جاش آقای همخونه از اين دختر خانوم ناز هی فیلم و عکس گرفت تا روی علی دایی کم شه .
اينو يادم رفت بگم که باربد با سر باند پيچی شده برگشت اونقدر که عين بزغاله جست و خيز کرد یه پارگی نسبتا سطحی کوچولو که خودمون تونستيم جمع و جورش کنيم . فکرشو بکنید بهترين هتل شهر جعبه کمکهای اوليه نداشت !!!
اين بود گزارش تصويری اينجانب آلوچه بانوی بی جنبه . شانس آوردین سرعین رفتم ببينيد ديگه اگه مثلا چه می دونم از پاریس برگشته بودم چه می کردم .