Thursday, November 09, 2006
بابک بیات حالش خوب نیست.
چرا الان؟ چرا بابک بیات؟ ای خدا!... چند ماه پیش بود که به قول خودم به بزرگترین آرزوی زندگیم رسیدم ... بگذارید به شما بگویمش: آن ترانه ام را که اندازه جانم دوست داشتم رساندم به کسی که عاشقانه دوستش داشتم و شنیدم که شاید با آهنگی از بابک بیات هم آزموده شود. فقط شاید. منی که تا پیش از آن داشتم روی ابرها پشتک میزدم از خوشحالی شنیده شدن ترانه، ناگهان دلم ریخت. تا صبح در اطاق راه می رفتم و نمی دانستم دستهایم را باید توی جیبم کنم یا توی دهانم. داشتم میمردم از اضطراب! از شنیدن نام او.
گذشت و هیچ خبری دیگر از آن آرزو و آن ترانه ندارم که چه شد و چه نشد... اما حالا چکار کنیم بابک بیات که موسیقیت نامت را فریاد میزند، حتی زیر آب. ای وای اگر دیر شود. چکار کنیم برایت بابک بیات؟ چکار میتوانیم بکنیم برایت مرد؟غیر از دعا که بلد نیستیم و باورش نداریم؟ چکار کنیم؟