|
Sunday, December 03, 2006
اين پست انجام یک تکليف برای تحقق نيافتن یک تهديد است . خب وقتی نوشتنم نمی ياد و بلاگ رولینگ دچار مرگ مقطعی می شه ديگه عمرا اگه نوشتننم بياد! نه بخاطر اينکه نمی تونم نوشته گهربارم رو بپينگانم! بلکه برای اينکه وقتهایی که نوشتنم نمی ياد برای قرار گرفتن در حال و هوای داستان عين توصيه های اول قصه های ر - اعتمادی که می گفت فلان آهنگ رو گوش کنيد , به خوانش ديگر وبلاگها احتياج دارم ... وقتی بلاگ رولینگ خرابه عين موش کور اينور اونور سر می زنم بعد گم می شم و سر از يه جاهایی در می يارم که هر چی توی کله ام جمع شده بود میپره ! متاسفانه حتی برف تهران که باعث تعطيلی کليه مدارس 5 منطقه شد به روبت اينجانب نرسيد تا بشه قدری در باره اش نوشت چون گويا آسمان خطکش گذاشته بود از يه جايی به بالا باريد .
حالا يکی نيست بگه اصلا مگه تو چی می نويسی ؟! گر چه امروز صبح يک آقای محترمی که از قضای روزگار اينجانب عاشقشان می باشم, شوخی شوخی اينگونه فرمودند تمام زنانی که توی آشپزخانه اند ولی فکر میکنند جاشون توی آشپزخانه نيست وبلاگ می نويسند !
در راستای همين نگارش آشپزخانه ای لازم به ذکر است که هفته آينده همين موقع اينجانب همش درحال سليفون کشيدن روی ظرفهای مختلف هستم و درگیر جا باز کردن توی يخچال چون تولد اين قندی قندک ماست , که سه سالش تمام می شه و پا به چهار سالگی می ذاره !!! باورتون می شه ... یادتون می ياد ؟ بچه ها خيلی زود بزرگ می شن , مراحل مختف تندتند پشت سر گذاشته می شه , آدم دلش می گيره ... عين يه مهمونی می مونه که تازه بعد از شام وقتی چایی می ياری و فرصت می کنی یه کمی دور هم بشينیین می بینی همه پا می شن و می گن وقت رفتنه !
***
برای لينک دادن قدری دیر شده اما اگه احيانا گذرتون نيفتاده حيفه نبينيدشون ؟
تاريخچه "سرود ملی" در ايران
فرهاد مهراد : قوری بند زده ام
و اينو شنيدين ؟ که البته مانا نشونمون داد و به وبسايت رسمی بابک بيات هم اگه دوست دارين سر بزنید .
کاشکی می شد روی بلاگ اسپات لینکدونی گذاشت .
|
|