پسرما در صبح سه سالگی .
همه چی خوب پيش رفت . باربد هم به موقع آماده شد. خانه به موقع تزئين و تولدانه شد . 22
تا مهمون داشتيم . کيکش خوشگل نبود ولی خوشمزه بود . يه کاميون بود مثلا که بار ميوه داشت . به پاندورا سفارش داده بوديم - کسی می دونه چه بلايی سر قنادی اسکان اومده؟ دوساله سرگردونيم - باربد کادوهای خوشگلی گرفت که همون اول هم همشونو باز کرد اينهم از اون کارهای ناشايستیه که از من و آقای همخونه ياد گرفته . از منو آقای همخونه عروسک ساليوان پشمالو رو با مايک يک چشم کارتون" کمپانی هيولا" رو گرفت که بسيار دوستشون میداره .
بازهم سعی کردم دختر خوبی باشم تا حواسم به عکس و فيلم باشه . تا جايی که دوربين دست خودم بود خوب بود ولی از وقتی که دوربین رفت دست بقيه روی فیلتری که لنز رو می پوشونه لک شد و نتيجه اينکه وسط همه عکسها انگاری بخار گرفته !!! و طبق معمول باربد با هيچکدوم از مهمانها عکس يادگاری نداره ! همينطور از فوت کردن کيک و ...
خلاصه که از هر چی دوربين و کادر ديجيتاله منتفرم. با فلاش که غير قابل تحملند و بی فلاش هم طور دیگه ای روی اعصابند. در اولين فرصت برای دوربين AE-1 عزيزتر از جانم يک عدد فلاش می خرم و بعد از اون عمرا اگه دست به اين دوربينهای مسخره بزنم .