|
Saturday, December 30, 2006
ديدم پشت میز نشسته و هن وهن می کنه می رم می بينم با قيچی مخصوص ناخنگيرش داره تلاش می کنه چيزی روببره که نمی فهمم چيه همينقدر که قيچی رو می بينم چشم غره می رم و با جدی ترين لحن ممکن میگم " بچه های کوچولو به قيچی ... " مکث می کنم , خودش ادامه می ده که " دست نمی زنن " و قيچی رو بهم می ده می رم توی آشپزخانه سر جمع 6 دقيقه توی آشپزخانه بودم و تنهاش گذاشتم ... نفهميدم از کجا گوله کاموا رو پيدا کرده می يام بيرون می بينم از پايه صندلی میز کامپيوتر شروع کرده بعد دور فرمون ماشينش پيچيده بعد به دسته مبل بعد پايه میز ناهار خوری بعد چرخيده ... عين جری موشه تام و جری ! سعی میکنم نخندم ازش می پرسم " اينجا چه خبره آقای باربد ؟! " چيزی نمی گه , به جورابش نگاه می کنم که يه سوراخ گنده افتاده روش , ازش می پرسم " جورابت کی سوراخ شده ؟ " می خنده می گه " من بزرگ شدم جورابم مثل چوراب بابام سوراخه ! " تازه می فهمم با قيچی چه کار میکرده ! ديگه نتونستم نخندم ...
|
|