Wednesday, January 31, 2007
چند سال پیش رفتم برای تدریس خصوصی به دو پسر بچه جانور و تخس که پدرشان اعدامی بود. تا آن روز هیچ کدامشان را ندیده بودم. گمان نکنم معلم خوبی برایشان بودم. اما گیر کردم . دو برادر پیدا کردم که جانم به جانشان بسته و از خودم بیشتر دوستشان دارم . راستش را بخواهید حتی بیشتر از همه شما. کمتر روزی است که صبحم به آغوش شب برسد و حواسم پی سعید و علی نرود. برایم فرقی نمی کند پدرشان چکار کرد و نکرد. اما از برادرهای من آرامش دریغ شده.حتی پیش از آن که زاده شوند.چیزی را که نوشته بودم برادرهایم جواب دادند. بهتر است آنها حرف بزنند و من سکوت کنم. حرفهای امروز بچه های دیروز را بشنوید و اگر توانستید فراموش کنید. اگر توانستید...
علی:
باش تا نفرین دوزخ از تو چه بسازد
که مادران سیاه پوش
داغ داران زیباترین فرزندان آفتاب و باد
هنوز از سجاده ها سر بر نگرفته اند
عمو فرجام! فرزند شهید تو این مملکت واسه خودش حرمت داره. برای همینه که داغ دلش با غرور همراهه. اما فراموش نکن داغ ما و سکوت اجباریمون یه حس قدیمی رو زنده نگه میداره: کینه!
سعید:
امروز آدما بیشتر زندگی فردی براشون مهمه .اما تو اون دوره دنیا جور دیگه ای بود. یکی برای همه. آدما فکر می کردن وظیفه اوناست که دنیا رو تکون بدن، شور داشتن، داغ بودن، به دور دست چشم داشتن. اما زیر پاشون رو ندیدن. خانوادهاشون اون زیر بودن. دوره، دروه فدا کردن بود.آدمای جالبی بودن. کسی نمی تونه بگه بد کردن. الان درست نیست به نقد کشیده بشن. اما رفتن و کلی وظیفه یادگاری گذاشتن که خودشون انجام نداده بودن. آخه اجل مهلت نداد. گله ای نیست . اگه تاوانی داده شده خواسته یا ناخواسته قسمتی از زندگی ماست. تو زندگی هر چیزی امکان پذیره. همین قشنگش میکنه.
وقتی بدنیا اومدم 1 دائیم ترور شده بود. 1 دائی دیگه هم اعدام. بعد هنوز 7 روزم نشده بود که 1 عموم اعدام شد. 1سالم نشده بود که دائی بزرگم تو درگیری مرد. بابام وعمو وسطیم رفتن زندان. در نتیجه من وداداشم هیچ وقت بابامون رو ازاد ندیدیم تا 6 سالم شد. خونه مادر بزرگم بودم .تلفن زنگ زد: "منزل......." من گوشی رو برداشتم و صدا به من گفت بابام و عموم از بقیه جا نموندن.
اما این زندگی ماست. کسی به ما دینی نداره. ای کاش ما هم بکسی دینی نداشتیم.اما رو ما اسم اونا رو گذاشتن تا وظیفه منتقل بشه به نسل بعد. وظیفه ای که توش اختیار نیست، اجباره.مردن پدر برادر خواهر مادر میتونه همیشه اتفاق بیفته و همیشه جای خالی به آدم میده. چه اعدامی چه شهید یا اینکه تو تصادف مرده باشن فرق نداره جای خالی همون جای خالیه . به همه آدمایی که کسی رو از دست دادن اینطوری نگاه نمیکنیم. مگه جای خالی ها فرق می کنه؟
سعید می گفت :"دیشب تو هیات مداح زار میزد : آهای مردم! بفهمید! از امام حسین پرسیدند خدات کیه؟ دینت چیه؟ پیغمبرت کیه؟ و وقتی جواب داد کشتنش.... من با خودم گفتم خوب بابای من هم که همینا رو ازش پرسیدن و..."