افراسیاب: این پیش چشم تو، شاه توران است!
سیاوش: شاه پیمان شکنان! من جز تاج بی نیازی به سر نگذاشتم
گرسیوز: چنین سری را نباید برید؟ که خود را برتر از تاجدار توران دید؟
سیاوش: بزرگی به منش آرایند نه به تاج!
افراسیاب: ترا رسیده که تورانشاه را بیاموزی؟
سیاوش: اگر می آموختی در خون مردمان نمی کوشیدی!
لهاک: شاه بی سپاه آهسته تر؛ نمی بینی که بر تو چیره اند؟
سیاوش: دردا که بر خود چیره نیستند.
....
رستم: بگو نام چهار بن شنیده ای؟
سیاوش: آب و باد و خاک و آتش
رستم: بگو کدام چیره ترند؟
سیاوش: هر دم یکی؛ چون تشنه ای آب، چون خونت بریزند خاک، چون درگذری باد و چون دلت بسوزند آتش.
سیاوش خوانی – بهرام بیضایی
اگر نام پسرم را سیاوش نگذاشتم چون شک داشتم لیاقت این نام را داشته باشد، چون تاب این سوگ را در اسم فرزند نداشتم و چون ما این نام بزرگ را می شکنیم و خورد می کنیم وقت نامیدن. همه با دشمن جنگیدند و سیاوش با دشمنی
این شبها که باز هم کتل، دیرین ترین نماد سرو و سیاوش، شاهی تشنه لب و تنها و بی گناه در پیشانی کاروان عزای امامی عطشان و غریب و مظلوم سربلند میکند و کسی نمی داند و نمی پرسد چرا، نمی فهمم این حاصل هوش و ذوق قوم من است یا جهل تاریخی مان؟
ایام عزای سومین امام برعزادارانش تسلیت و بر کاسبانش تهنیت باد.