|
Tuesday, April 24, 2007
نمی دونم این بازی 5 آرزوی عیدانه وبلاگستان چقدر جدی شده , به هر حال دو نفری دعوتم کردند که ارادت دارم خدمتشون ... گفتم بشينم آرزوهامو مرور کنم ببينم کدوماشونو می شه اینجا نوشت . اینو نفهمیدم باید آرزو کنم که کاشکی چیزی طوری دیگری بود یا اینکه اینطور آرزو کنیم چیزهایی یه طورهایی بشوند ... اصلا معلومه منظورم چيه ؟ گور مرگم با اين نوشتنم!
آرزو داشتم مو و شکمم صاف بودند و وزنم 10 کیلو از الانم کمتر بود یعنی 52 کیلو بودم .
آرزو داشتم توی "هاگوارتز" درس میخوندم بلکه موارد بالا و موارد دیگر رو در زندگی خودم یه کاریشون میکردم گرچه من با این استعداد سرشار در انجام فعالیت های موزون و این همه سرعت عمل در زندگی احتمالا هیچوقت جادوگر نمی شدم و در حد یه فشفشه باقی می موندم .
آرزو داشتم حالا که نشد برم هاگوارتز کاشکی عرضه اش رو داشتم دانشگاه هنر ( سراسری ) قبول می شدم و درس می خوندم همون عکاسی رو .
آرزو داشتم زودتر از این حرفها دنیا می اومدم . توی یه دنيا و فضايی مثل خاطره ها و يادداشتهای " گلی ترقی " و مادرم در دهه سی منو به کلاس رقص مادام یلنا می فرستاد و قرار بود حتی اگه شده دست و پاچلفتی ترین گل از" گل های شیراز" باشم .
آرزو داشتم همه آرزوها و بضاعتم رو در بیست سالگی جدی گرفته بودم شاید موجوديتم در سی سالگی برای خودم قابل تحمل تر بود و عمیقا از ته دل آرزو می کنم در چهل سالگی در مورد همین روزهام احساس مشابهی نداشته باشم .
آرزو دارم اسکيت سواری رو ياد بگيرم .
آرزو دارم خانوادگی از این زندگی جغدانه دست برداریم و به موقع بخوابیم و بیدار شیم ديگه جدا ديگه روی اعصابمه حتی باربد هم مثل یک جوجه جغد دست کم تا دو نصفه شب هو هو می کنه .
آرزو دارم توی قرعه کشی بانک کشاورزی یک زانتيا ببرم ... این یکی برای خودم نیست کسی خیلی نزدیک به من یک زانتیا تمام مشکلاتش رو حل میکنه ازش ده تومن گرفتم و حساب باز کردم چون
معتقده من خوش شانسم ...
اینها گوشه ای از آرزوهای شخصی ام بود اگه بخوام آرزوهامو همینطوری بگم یه قطار آرزو می شه مثلا آرزو داشتم ما ایرانيها آدم های بهتری بوديم چيزی متناسب با 2500 سال تمدنی که اینهمه منم منمش رو میکنيم و آرزو داشتم فرصت انتخابات رياست جمهوری 84ا اون ريختی از دست نمی رفت ... بقيه اش رو فعلا بی خیال .
فقط یکی از آرزوهام داره عملی می شه ... آرزو دارم" سنتوری " هر چه زودتر پروانه نمايش بگیره و ببينمش ... گويا داره یه اتفاقاتی می افته ... لحظه ديدار نزدیک است
من همه رو به این بازی دعوت می کنم . ديگه آرزو کردن که کوپن نمی خواد ...
|
|