|
Tuesday, April 24, 2007
صلوات بفرستيد ... برق ها اومد - جدی هنوز برق می ياد کسی صلوات می فرسته ؟! - ببینم کی این اسمو گذاشته روی بلاگ رولینگ؟ دستش درد نکنه . راستی سلام . مرسی که سراغ میگیريد . لطف داريد بی معرفتی اينجانب رو ببخشید, ما هم خوبیم همين دور و برها می پلکيم ... خبری نيست همه چیز مثل هميشه است . کم پيدام می دونم , به بلاگ رولینگ ربطی نداشت اگه هم داشته باشه ربطش شايد به اين باشه که مثلا من قبل از وبلاگ نوشتن یه کمی وبلاگ میخونم وقتی از آپديت شده ها بی خبر میمونم نوشتنم هم نمی ياد ... اصلامگه سرو تهش چی می نويسم ؟
باربد هم خوبه موهاشو کوتاه کرديم و روی صورتش جای 17-18 تا نيش پشه است قيافه اش به کل عوض شده و تغيير ماهيت داده ... ديروز برای اولين بار در مورد شغل آینده اش تصميم گرفت و اونو با من در ميون گذاشت ... می خواد آشپز بشه و در اين مورد نظر منو پرسيد منم بهش گفتم هر کاری که دوستش داشته باشه و بهش خوش بگذره خوبه ... ازم قول گرفت آشپزی يادش بدم ... وقتی ازم کاری میخواد اگه در حد توانش باشه به خودش واگذار میکنم ولی کمکش میکنم . چه میدونم فکر میکنم اینطوری یاد نمیگیره که همش دستور بده درحالی که باید یاد بگیره همش هم نه نگه و کمک کنه . مثلا وقتی میگه برو برام آب بیار می گم خودت که میتونی ازتوی یخچال بطری رو برداری منم برات لیوان میارم. يکی دوهفته پيش یه روز که همش به من ارد و دستور می داد سر میز غذا هی پامی شدم و می نشستم - خدائيش هم کارهایی بود که خودش نمی تونست انجام بده - آخرش ازش پرسيدم" آقای باربد فکر کردی من کی هستم ؟ " با معصوم ترين لحن ممکن بهم گفت" تو آناهيتايی !!!"
فکر میکنم تونستم تاحدی مرز اینو حالی اش کنم که به من می تونی بگی "تو" اصلا خوشم می ياد بهم بگی "تو" ولی به ديگران بايد بگی "شما " ... اگه میخواهید بدونيد بچه ها چی رو ترجيح میدن بايد بهتون بگم که در مورد اینکه" به بابايی چی می تونم بگم " سوال کرد بابائی فرمودند" هر چی که خودت دوست داری" گفت" دلم میخواد بهت بگم تو !"
|
|