|
Sunday, May 20, 2007
Magnet میدونین چیه؟ یه سری آهنرباهای 2 سانتی و تیله فلزی که با سرهم کردنشون میشه چیزای مختلفی درست کرد. یکی از اسباب بازیای محبوب باربده که معمولاً هم داره باهاشون ماشین درست میکنه. توهم ماشین داره بچه ام آخه. حالا بگین امروز چی درست کرد. تمام مگنت ها رو ردیف چسبونده بود به هم شده بود نیم متر و دو سرش دو تاگلوله گذاشته بود و برده بود بالای سرش. در حالی که داشت زور میزد منو صدا کرد و گفت: بابایی نگاه کن من آقای رضازاده ام! بعد هم دستور داد براش دست بزنیم و با یه افه ورزشکاری وزنه رو کوبید زمین و همه قطعه های مگنت رفتن زیر میز و مبل. البته باربد با یا علی بیشتر از یا ابوالفضل حال میکنه وقت وزنه زدن. بگو ماشالله پهلوون!
پی نوشت: گمونم اسباب کشی همین هفته است. قضیه نقص عضو خدا قبول کنه جدیه.
پی نوشت آلوچه خانوم: اين آقای همخونه ما تحت تاثیر رفاقت و از این حرفها رفته شرطی ( همون تیغی خودمون ) بازی کرده هم باخته هم پاش داغونه بهش میگم می شه بگی من الآن باید به چی افتخار کنم ؟ ایشون می فرمایند بعد از داغون شدن پاشون مرام گذاشتند رفتند دوستشون رو تنها نذارن وگرنه عمرا ایشون شرطی نمی بندند که ببازند. به هر حال چه طوری می شه به یه شوهر بازنده با پای داغون افتخار کرد؟
پی نوشت پی نوشت آقای همخونه: همون طور که میشه به یه آلوچه خالی بند کلاس نروی کار نکن رژیم نگیر غرغروی بداخلاق غذا درست نکن دنبال خونه نگرد افتخار کرد.
پی نوشت پی نوشت پی نوشت آلوچه خانوم : موافقم. منم همینطوری دارم به چیزهایی که گفتم و نگفتم افتخار میکنم.
پی پی پی نوشت آقای همخونه: خواهوش می کونوم!
بازم آلوچه خانوم : دکتر مثل اینکه بهتری !
آقای همخونه: آلوچه کلاس بروی دنبال خونه بگرد غذا درست کن نا غرغروی خلق محمدی لاغر باربی فرمانبر پارسای. عاشقتم. مکالمه تمام. دیگه پی نوشت ممنوع
|
|