|
Saturday, June 30, 2007
هیچوقت فکر نمی کردم اینهمه حوصله دیدن تصاویر مهستی حرفهاش و گفته های دیگران رو درباره اش داشته باشم . ولی از دیشب طپش بدون توقف داره این تصاویر رو نشون میده و می بینی ناخودآگاه دلت نمی یاد کانال رو عوض کنی. مرگ پدیده عجیب و غریبیه ... یاشاید ما آدمها عجیب تریم !
***
مرسی که نظرتون رو در مورد " دفترچه ممنوع " برام نوشتین . من از قصه بد نگفتم تا جائیکه یادمه . گفته بودم برام بی سابقه بود که نتونم با راوی قصه همدلی کنم ... نمی گم درکش نمیکردم ولی باهاش همدل نبودم و برعکس دخترشو که که بیشترین چالش و مشکل رو توی رابطه باهاش داشت بیشتر می پسندیدم . شنیده بودم با " چراغها را من خاموش میکنم " مقایسه اش میکردند. راستش اصلا مبنای این مقایسه رو نفهمیدم ولی حتی اگه قرار باشه اینکارو بکنیم من بااین سلیقه کج و کوله ام آدمی مثل کلاریس اون قصه رو می تونم دوست داشته باشم حتی ولی والریای دفترچه ممنوع عصبانی ام می کرد .
***
راستی شما منتظر " هری پاتر " نیستید ؟ لجتون در نمی یاد از اینکه قبل از اینکه ترجمه اش در اختیارتون قرار بگیره توی این فضای بی در و پیکر اینترنت از آخرش با خبر خواهید شد ؟ مثل این می مونه که وقتی جام جهانی شروع می شه از نتیجه فینال باخبر باشید .
|
|