|
Monday, August 27, 2007
هر وقت با باربد در مورد مهد کودک صحبت می کردیم به شدت واکنش منفی نشون میداد. با جدیت می گفت نمی خوام بزرگ بشم نمی خوام برم مهد کودک ...
پنجشنبه به سختی حاضر شد وارد نزدیک ترین مهد به خونمون بشه با ترس و لرز و نگرانی رفته بودیم داخل مهد کودک رو ببینیم ... باوجود اینکه دوستش همراهش بود به محض اینکه منو کنار خودش ندید زد زیر گریه ! اما خب تصمیمم رو گرفته بودم ! تمام تعطیلات آخر هفته رو در مورد جذابیتهای مهد کودک صحبت کردیم هر بار با بداخلاقی نشونمون داد که نظرش هیج مثبت نیست ! صبح شنبه ورق برگشت , اسم مهد کودکهای اطراف رو لیست کرده بودم که یکی یکی زنگ بزنم و سر بزنیم تا ببینم بالاخره کجا نظرش رو جلب می کنه ! از خواب که بیدار شد پرسید " من سخرحیز ( دقیقا همینجوری میگه ) بودم ؟ پرسیدم چطور مگه ؟ گفت بریم به بچه های مهد کودک سر بزنیم!!! ما هم از خدا خواسته به همون نزدیک ترین مهد رفتیم ( چون بعد از پرس وجوی فراوان متوجه شدیم نمی تونی جایی رو انتخاب کنی که همه ی نکات مورد نظر تو رو داشته باشه شاید برای شروع نزدیک ترین محل انتخاب خوبی باشه ! در ضمن از برنامه ارائه شده هم خوشم اومده بود) ... در کمال تعجب طی دو ساعتی که اونجا بودیم یکبار هم نیومد منو چک کنه ببینه توی دفتر نشسته ام یا نه ؟! شب از هیجان خوابش نمی برد روز بعد به خاطر کمبود خواب بیدار نمی شد اما وقتی گفتم اگه دیر بیدار شی مهد تعطیل می شه بلند شد دوش گرفت و رفتیم ! و باز هم اصلا به من که توی دفتر نشسته بودم سر نزد ! حتی بر خلاف قرار قبلی ناهار رو با بچه های همکلاسش خورد و به سختی از شون دل کند ! امشب دیگه رسما وقتی بهش گفتم وقت خوابه با کمال میل رفت توی رختخواب !!! همیشه درباره باربد شوخی می کردیم مثل اون جمله توی رساله دکترای حمید هامون "از آنچه بسیار دوست می دارد خود را جدا می سازد در اوج خواستن نمی خواهد " اما امروز فکر میکردم کافیه شما تصمیمتون رو گرفته باشید بچه ها موقعیت رو به خوبی درک خواهند کرد ... یادم اومد که باورم نمی شد بشه به شیردهی اش پایان داد ولی به راحتی پذیرفت ! باورم نمی شد وقتی پوشک نداره جاشو خیس نکنه اما همه چیز بسیار ساده تر از اونی که فکرشو می کردم پیش رفت ... خدا رو شکر مثل اینکه ماجرای مهد با تمام افعال منفی که در موردش به کار می برد داره خوب پیش می ره ! مربی اش می گفت بسیار با محبت , مودب , آرام و در عین حال پر نشاط و انرژی است , نمی دونید آدم چقدر پر از احساس غرور می شه, وقتی در مورد بچه اش اینطور حرف می زنند ! توی فرم ثبت نام در جواب سوال از مهد کودک رفتن فرزندتان چه انتظاری دارید نوشتم : اینکه فرزندمان ویژگی های مثبتش را از دست ندهد همین !
|
|