|
Thursday, December 20, 2007
سه روزی می شه که حس می کنم انگاری عروس وبلاگستانم ... یادم رفت اصلا, می خواستم این ترانه رو برات اینجا بذارم و سوال کنم یادت می یاد توی همون روز بارونی! ( که تو خوب یادت بود ) اونقدر خیس شده بودیم که هیچ ماشینی سوارمون نمی کرد ؟! می دونی چی شد یاد اون روز افتادم؟ سمفونی مردگان رو می خوندم این روزها! دیدی که , کشش می دادم و تموم نمی کردمش , توی موومان سومش گیر کرده بودم همون بخشی که راوی قصه سورملیناست ! اون روز زیر بارون با هم خوندیمش , کتابم خیس خیس شد ه بود . اون صفحه های کتاب هنوزم که هنوزه بعد از این همه سال صاف نشدن که نشدن
سه روزی می شه که انگاری عروس وبلاگستانم ! ممنونم لعنتی دوست داشتنی !
|
|