|
Thursday, April 03, 2008
سال جدید در شاید سیزده شماره :
1 - هفت سینمون رو از شب قبل چیده بودیم یعنی باربد اونقدر هیجان داشت که اجدادمون جلوی چشممون میآورد اگه دیر می کردیم .
2 - از نوروز 67 که به خاطر موشک باران دور از خانه بودیم همه ی تحویل سال ها رو گریه کرده ام تا امسال که بالاخره این سنت شکست. البته قدری هم تلاش کردم چون فرجام گفت "آناهیتا ببینم میتونی گریه نکنی ."
3 - شاید این رسم رشتی ها نباشه و رسم خانوادگی ما باشه بازم طبق معمول به خوردن ربط داره . به هر حال ما نفری یک تخم مرغ می پزیم نصفش رو پیش از تحویل سال می خوریم و نصفه ی دیگه تخم مرغمون رو پس از تحویل سال . یعنی یک تخم مرغ رو در دو سال میخوریم . همیشه دم تحویل سال می پزمش که گرم باشه که سفیده اش سفت باشه و زرده اش کمی شل . معمولا فرجام در حالی که کله اش رو از در حموم کرده بیرون نصفه ی پارسالش رو میذارم دهنش . امسال شاید چون به موقع همه کارها رو کرده بودیم فرجام اشتباهی تمام تخم مرغش رو اینور سال خورد.
4 - در روزهای ابتدایی سال به خاطر مسافرت بزرگترها با بحران کمبود بزرگتر مواجه شدیم جز مامانم اینا کسی نبود به دیدنش بریم عید دیدنی !
5 - جدی کار خاصی نکردیم خوردیم و آشامیدیم و هر از گاهی هم اصراف و زیاده روی کردیم و البته یک عالمه خوابیدیم و اینجانب به شخصه دو کیلو اضافه وزن مامان, روی اضافه وزن قبلی ام پس انداز کردم خاک بر سرم!
6 - سریالهای نوروزی رو ندیدیم تقریبا پراکنده یه چیزهایی دیدیم ولی سر در نیاوردیم جز مرد هزارچهره که از قسمت سوم دیدیم و در یک نگاه عاشقش شدیم - من مهران مدیری رو واقعا دوستش دارم - البته بازم منظم ندیدیم مثلا اون قسمت فرهیخته ها رو ندیدم هنوز! میگم هنوز چون دوستمون داره دانلود میکنه و شدیدا منتظر اتمام دانلود ایشون می باشیم . لینک نمی دم
که نریزین سرش خب !
ولی از همین حالا حالم از تقلید تکیه کلام های جدید مهران مدیری با لهجه ها و لحن های مختلف
توسط مردم اطراف و اکناف به هم می خوره ... کسی رو می بینید نگه " به به ... به به ... خیلی ممنونم " ؟ حتی خودم گاهی !!!!
7 - یک شب از تعطیلات رو همراه آقای همخونه در کارخونه سپری کردیم خیلی هم جالب بود بعدش فرداش باربد بیدار که شد گفت "آماده ام تا مسافرتمون رو شروع کنیم" ما هم دیدیم هیچ جوره نمی شه از زیرش در رفت یه سر تا کاشان رفتیم . من تاحالا کاشان رو ندیده بودم خوشم اومد از مردمش , یه جور خوبی نجیب و مودب بودند ... با وجود اینکه مذهبی بودند ولی کاری به کار مردم نداشتند اصرار نداشتند مسافران رو سمت بهشت راهنمایی کنند .
واه واه در بدو ورود رفتیم باغ فین دیدیم از در و دیوارش آدم می باره توی همون جوی آب وسطش بچه های مردم در حال آب تنی هستند !! اول ابروهامون انداختیم بالا که "می بینی تو رو خدا این مردمو " بعد باربد هم شلوار و کفشش رو درآورد پرید توی آب و ما فکر کردیم " خب گرمه هوا !!! چه می شه کرد !" صف حمام اونقدر زیاد بود که از خیر دیدن قتلگاه امیر کبیر گذشتیم و فکر کردیم به هر حال کاشان رو باید یک بار سرفرصت حتما خارج از تعطیلات این ریختی دید ... کلا همونجا تصمیم گرفتیم برای تعطیلات عمومی طولانی به همچین جاهایی که یه جورایی تاریخی محسوب می شن فکر نکنیم همونجا سفر احتمالی مون اصفهان در ایام عید به کل منتفی شد بس که شلوغ بود ... دم در باغ فین جدید ترین سی دی های خواننده های ایرونی رو هم می فروختند و همینطور عینکهایی با آرم تقلبی شانل , گوچی و غیره و یک عالمه چیز دیگه و البته گلاب و عرقیات ... آدم با خودش فکر میکرد طفلی امیرکبیر .
در ادامه روز وقت کردیم تپه های سیلک رو که یک عمر آرزوی دیدنشو داشتم و همینطور خانه های تاریخی کاشان رو ببینیم . و بعد برگشتیم .
8 - می بینید بهار یوهو همه جا رو پر میکنه . باغچه محوطه مجمتع ما خیلی خوشگل شده دوباره . نگاه میکردی از پیش از عید گله به گله پر از گلهای ریز آبی رنگ فراموشم نکن شده بود که من عاشقشونم ... باربد و بابایی هم پامچال کاشتند توی گلدان های پشت پنجره .
9 - باربد تحت تاثیر تبلیغ بانک ملت ( فکر میکنم البته ) دچار احساسات زورو بودگی هم شده علاوه بر اسپایدر من بودگی ! سوپر من بودگی ! بت من بودگی ! مگا من بودگی و لاک پشت نینجا بودگی. دائما در حال انجام حرکات نمایشی با شمشیر و یا بی شمشیر همراه با ساند افکت می باشد .
10 - سیزده به در منحصر به فردی داشتیم با دوستانمون یعنی همونایی که ممکنه یه روزی به واسطه ی بچه هامون با هم فامیل شیم رفتیم درکه! البته با جوجه کباب و سایر مخلفات . بچه ها خوب غیرت به خرج دادند تا یه جایی نزدیکی های دو آب رو با پای خودشون بالا اومدند و البته روی شونه های باباهاشون پائین اومدند . داشت نحسی سیزده بدجوری می گرفتمون باربد پاش سر خورد و با کله رفت توی رودخانه ... حتی ممکن بود آب ببردش ! به خیر گذشت خدا رو شکر ... در نهایت کوه رو به عنوان گوشه ای از دامن پر مهر طبیعت برای سیزده بدر بسیار پسندیدیم . امت همیشه در صحنه سیخ به دست در حال بالا رفتن بودند .
11 - یک هفته منتظر بودم " لیلا " رو برای بار چندم ببینم یعنی دیدم کانال دو زیر نویس کرده 15 فروردین 3:15 دقیقه بامداد . حتی از انتظار دیدنش هم لذت می برم . می دونم به راحتی می شه رفت و سی دی یا دی ودی اش رو خرید ولی من دوست دارم منتظر نمایشش بمونم ... پیش خودم صحنه هاشو مرور کنم ... یه چیزی زیر پوستم مور مور شه! ... داشتم می گفتم شب زود خوابیدم زنگ گذاشتم برای ساعت سه یعنی یک ربع زودتر از زمان اعلام شده تا موفق بشم خواب رو از سرم بپرونم. حتی 5-6 دقیقه زودتر از زنگ ساعت بیدار شدم تلوزیون رو روشن کردم دیدم چیزی حدود ده دقیقه است شروع شده یعنی احتمالا حدود 2:45 !به این می گن اعلام برنامه دقیق ! ولی یک حالی کردم نصفه شبی . یک حالی کردم . چقدر این فیلم خوبه ! همه چی سر جای خودش قرار گرفته ! هنوزم که هنوزه وقتی گردنبند مروارید پاره می شه و دونه دونه مرواریدها می افتند روی کاشی های سرمه ای دلم هری میریزه ... خیلی بیشتر از وقتی که مرواریدهای لبه دامن عروس می کوبند روی پله ها توی اون سکوت نصفه شب ... هیچ می دونید عنوان بندی پایانی فیلم عین ورژن جشنواره ای اش بود ... توی ورژن جشنواره فیلم که تموم می شه روی عنوان بندی پایانی قطعه موسیقی ای شنیده می شه که فکر میکنم باید تکنوازی تار باشه , فکر میکنم البته . این موسیقی بیشترین همخونی رو با حس بیننده بعد از پایان فیلم داره . دقیقا همونیه که دلت میخواد بشنوی. بعد از جشنواره توی اکران عمومی و هر وقت که تلوزیون فیلم رو نشون داد فیلم با صدای افتخاری تمام می شه همون ترانه ای که لیلا توی آشپزخانه گوش می ده " تو با منی اما , من از خودم دورم " فکر میکنم اسم ترانه "بهشت یاد" باشه !
راستی شماهایی که فیلم رو توی جشنواره ندیدین هیچ می دونید یک صحنه بعد از جشنواره به کل از فیلم در اومده ... چراشو نمی دونم البته ... بذارین بگم لیلا که با چادر مشکی می یاد خونه ی مادرش دیدین همه مشکی پوشیده اند ... نمایی که در اومده اینه که صبح همه دارند پشت سر دایی که شریفی نیا نقشش رو بازی می کرد نماز صبح می خونند . این صحنه رو فقط توی جشنواره دیدیم اونهم دو بار! ...اگه دقت کرده باشید صبح که علی مصفا می یاد خونه مادر لیلا, خانومها همه چادر نماز روشن دور خودشون گرفته بودند ...
12 - روبراه نیستم . یعنی افتضاح بودم ... دوستی که همخانه است مثل همیشه به دادم رسید. بهتر می شوم . هنوز جمع و جور نشدم ولی می شم . نمی دونم چطور می شه آدم گاهی در حالی که شدیدا در خودش غرق شده ولی در عین حال اینهمه از خودش دوره !
13 - عید دیدنی های نرفته . اضافه وزن در حالی که یک عالمه شیرینی و آجیل باقی مونده از عید توی خونه داری . کارهای انجام نداده ... برنامه ریزی های هزارباره. حتی فونت این بلاگ رولینگ کوفتی که نمی دونم چرا دقیقا در ستون کنار همین صفحه ای که ملاحظه می کنید قاط زده . - الان دیدم فقط توی فایر فاکس قاط می زنه . -
* پی نوشت : نوشتن این پست بیشتر از چهل و هشت ساعت طول کشید به ساعت و تاریخش نگاه کنید . مطئنید امسال سال لاک پشت نیست ؟
|
|