شب- سکوت - کویر – لیلا - مرثیه
..........................................
......................
................................................................................
گوش کنیم
سانسور شد. اگر خواندید ببخشید که نوشتم. اگر نخواندید هم ببخشید که پاک شد. مرده شور من و وبلاگ و زندگی را با هم ببرند عجالتاً خداحافظ تا فردایی که بشود نوشت
پی نوشت: گفتن ندارد که درد سانسور و خود سانسوری از ننوشتن بیشتر است. چیزی که نوشته بودم
تکرار همین بود و حرف تازه ای نداشت. غصه اش باز سرباز کرده و قاطی شده با حال و روز بدی که خیلی بد است. غصه ای که شاید نوشته خوبی شود اگر نوشته شود. اما بهتر است دودمان خودم را به باد ندهم. این غصه نوشتنی نیست. حتی چنان بغض پیچیده ای دورش پیچیده که گمانم گفتنی هم نیست. خواننده اش هم خودش می داند کیست. شاید اگر او بتواند وادارش کند به خوانده شدن اگر بخواهد و بتواند تا دیرتر نشده. گیر کرده ام میان یک عالمه بازی نیمه تمام که رفته اند تا ناکجاهایی که گمم کرده. یک عالمه رفاقت و دشمنی که حس و حالی برای پاییدن و پیرایشش دیگر ندارم و یک عالمه چشم که میان خطهای این صفحه دنبال آدمی می گردند که می شناسندش. حتی همین نوشته لیلا را که لینک کردم مجبور شدم قیچی بزنم برای خوانندگان جدیدی که به جمع ما اضافه شده اند. خداحافظ تا همان فردایی که بتوانم بنویسم.