|
Thursday, April 29, 2010
آدم مزخرفی که من ام
تازگی ها فهمیده ام من مجموعه ای از چیزهایی هستم که به من نمی آید.
شاید باورتان نشود ولی رانندگی بلد نیستم .
اصلا بهم نمی آید ولی لیسانس ندارم .
وزنم را باور نمی کنید حتی اگر با چشمهای خودتان عدد روی ترازو را ببینید .
می گویند سن ام بهم نمی آید حتی وقتی به فاصله دو هفته دوباره"رنگ ریشه ی مو لازم" شده ام .
می دانم مادر جالبی نیستم اما خیلی ها باور نمیکنند مخصوصا خود باربد.
ویترین طلا فروشی های مسیرم را همیشه حتما نگاه میکنم . بدون اینکه برنامه خرید چیز خاصی داشته باشم بدون اینکه چیزی چشمم را بگیرد . باورتان می شود؟
اگر بدانید چه کتابهای مهمی را در زندگی نخوانده ام شاید از ادامه این معاشرت صرف نظر کنید .
از سر بی حوصلگی حرف ها و ربط ها را پی نمی کنم اما دیگران اینرا با صبر و حوصله ام توجیه می کنند.
با قیافه ی صاعقه زده هر جا که دعوت باشم می روم همه اش از سر تنبلی است باور کنید هیچ اعتماد به نفسی در کار نیست .
روی انعطافم و مهربانی ای که هی به نافم می بندید حساب نکنید. چیزهایی هستند که هیچگاه نمی توانم ببخشم مخصوصا اگر قبلش بهتان تذکرش را داده باشم .
|
|