|
Thursday, September 23, 2010
متولد ماه مهر
بی بی سی فارسی تکرار مستند "شجریان , پژواک روزگار" را پخش میکند . شاید به مناسبت اول مهر و روز تولد ایشان است , نمی دانم . جایم را با پسرک عوض میکنم. با دی وی دی "تام و جری" می آید پای کامپیوتر, من می نشینم پای تلویزیون . استاد را تماشا میکنم وقت انتخاب کلاه ... تماشا میکنم که تخته نرد بازی میکنند ... تماشا می کنم ... تماشا می کنم... تا می رسد به سکانسی که چند اجرا از " مرغ سحر" به صورت موازی روی هم تدوین شده , اشک امان نمی دهد. نه به من, نه به حاضرین در سالن! چه وقت اجرای کنسرت "هم نوا با بم" چه وقتی با نمادهای سبز در سالن حاضرند . اشک ... اشک ... اشک
یادم می آید دوم خرداد 88 / ورزشگاه آزادی را. با سلماز بغض مان ترکیده بوده بد جوری . دستهایمان را گرفته بودیم به هم, مطمئن بودیم این ها آخرین اشکهای ماست که طعمش این قدر تلخ است ... بعدتر روز چهارشنبهی قبل از انتخابات توی خیابان آزادی , بادیدن جوانانی را که روبروی دانشگاه شریف فریاد می زدند " جوونی مون حروم شد / 4 سال تو تموم شد " بغضم دوباره ترکیده بود, به همان تلخی , باز به خودم گفتم آخرین بار است . اشک بعدی اشک شادی است. حضور بعدی جشن پیروزی است .
چه می دانستیم انگاری تا دنیا دنیاست مرغ سحر ناله سر می کند , داغ ما را تازه تر میکند و آشیانمان بر باد است . چه می دانستیم ایرانی بودن , فرقی نمی کند کِی باشد و کجا باشی, یعنی زندگی کردن با دلی که آویزان است و بغضی که به تلنگری میترکد .
|
|