Monday, September 12, 2011
چهارمین مطلب را از وبلاگ ترانه علیدوستی برداشتهام با این رویکرد که مثلن بیایید با هم ببینیم لاگیدن چهقدر همه گیر شده , که چهقدر ترانه خوب مینویسد و کاش بیشتر بنویسد و ... و ... و ... اما اینها همه بهانه است برای همخوان کردن این یادداشت کوتاه , در واقع کوتاهترین نوشتهی وبلاگش که بر اساس فید موجود به تاریخ 17 بهمن 1387 در وبلاگ اولیهاش منتشر شده بود .
***
مرثیه
رویش نوشته برای شستن لباس ها با دست، یک پیمانه از نرم کننده را با ده لیتر آب مخلوط کرده، بعد از ده الی پانزده دقیقه بدون آب کشی خشک نمایید.
یادت هست در فیلمی، خانم مسنی لباس های باران زده ی محبوبش را اتو می کشید تا راهی اش کند، تا محبوبش وقت رفتن سردش نباشد؟ یادت هست که تا آخر هم سکوتش را نشکست؟ حرف دلش را به طرف نگفت هیچ وقت؟ پشتش را کرد به پسر جوان. لباس هایش را اتو کشید تا خشک شوند و یواشکی شاید، بغضش ترکید.
پیرهن ات بوی تو را نمی داد. دردِ چلاندنِ آبِ یخ و اسانس مصنوعی خوش بو از آن با انگشت های زخمی، نمی دانم چه فایده ای داشت. حجم خیس و سرد و سنگینی که افتاده گوشه ی لگن پلاستیکی. هم وزن جگر خام.
شاید بنا بود خیساندن آن با آب سرد و مایع نرم کننده، چنگ زدن به آن، چلاندنش بعد از ده الی پانزده دقیقه بدون آب کشی دوباره، بوسیدن آنجا که جای گردن است و آنجا که جای شانه، صاف و مرتب پهن کردنش روی بند… محبتی باشد که دیگر نمی توان به خودت کرد. کاری که پنهان کند این ناتوانی را. حواس را پرت کند از سیاهچال های عمیق دلتنگی. یک طوری پر کند این سکوت را.
کاش که سردت نباشد، بلند بالای غایبم.
ترانه علیدوستی
هفدهم بهمن هشتاد و هفت