ما هیچ جا نیستیم . روزگارِ ما هیچ جا ثبت نمیشود , هیچ کتابی نیست که حال و روز ما را روایت کند , همانطور که هستیم نه آن طور که مجوز میگیرد برای چاپ ! هیچ تصویر ثبت شدهی مجوز داری نیست که آدمهایش شبیه ما باشند , ادبیات رایجشان مثل ما باشد , دغدغههایشان شبیه ما باشد ! روزگار ما گاه بین خطوط ترانههای بیمجوز نوشته میشود , همان ترانههایی که همتی و حمایتی نیست تا بهشان صدا بدهد ! مگر به ندرت آنهم با خونِ دلِ پاره پاره و داغان به قیمتِ جلایِ وطن از زیرزمینِ وطن . دوستان مهاجر ما -همانطوری که زندگی میکنند - هیچ جا تصویر نشدهاند ... اینکه چهطور صبحشان را با تنلرزهی اخبار اینجا شروع میکنند اینکه شب چهطور سرهای در حال انفجارشان را به بالین میگذارند اینکه چهطور بین اینجا که دلشان بابتش همینطور آویزان است , و آنجایی که باید با قواعدش تلاش کنند تا دیده شودند و موفق باشند , توازن برقرار میکنند , اینکه چه پوستی ازشان کنده میشود ... بلایی که دههی شصت سرِ ما آورده با همان مختصات هیچ جا تصویر نشده . عاشقیتهای ترسخوردهی ما هیچ جا نیست ... این روز گذران قسطیِ نیم بند ! بیمهای فراوان و امیدهای اندک, امیدهای نا امید . درد و دوریهایمان , دلتنگیهایمان , افسوسهایمان خوشیهای گاه به گاه اتفاقیمان , خوشبختیهایی خودمانی که پایش جان گذاشتهایم با عرق جبین به رنج خویش پیدا کردهایم با چنگ و دندان نگه داشتهایم , بدبختیهایی که آوار شدهاند چه علیرغم تلاشمان چه از سر یک لحظه غفلت ... هیچ کجا نیستند اینها , همانطوری که از سر میگذرانیم نه آن طور اجازهی تصویر و نشر میگیرند... شصت و هفت ! هشتاد و هشت ...در محاسبات رسمی این جغرافیا انگاری اتفاق نیفتاده .
دو ماه است که اندازهی بضاعتم
با هم وبلاگ میخوانیم , خسته نشدهام , خسته نمیشوم ... واقعن بیشتر وبلاگ میخوانیم واقعن بیشتر وبلاگ مینویسند , بیشتر مینویسم ... واقعن وبلاگ نوشتن را از سرگرفتهاند ... واقعن با خودشان دو دوتا میکنن که از سر بگیرند یا نه ... واقعن میگویند دلشان برای صفحههایشان تنگ شده .
این تنها جایی است که ما ثبت میشویم همانطور که هستیم یا دست کم همانطور که خودمان دلمان میخواهد دیده شویم ... اگر ماسک است , خودمان انتخاب کردهایم , کسی نداده دستمان که بگوید سرمان را چقدر کج یا راست بگیریم وقتی جلوی صورتمان میگیریمش .
همهی اینها را گفتم که بگویم قدراین صفحهها را بدانید . بدون سردبیر بدون ممیزی تنها جاییست شاید که روزگارمان را همانطوری که هست ثبت میکنیم . اینکه ایرانی بودن -کاری به افتخار و شرمساریاش ندارم - چقدر سخت است! ثبت این جان کندنِ مداوم کم چیزی نیست .