بیخوابی در میانهی اردیبهشت
آرشیوم را بالا پایین میکردم یک ماههایی را رج زدم میخواستم بهشان نزدیک نشوم , بعد دیدم نمیشود , پس بیخیالش شدم , کله ام را کردم توی فیسبوک! آنجا هم تایم لاین دارد , تایم لاین پر از سیاهچاله است با کروکی برای دسترسی آسان برای سری که درد میکند برای دردسر . اینجا اگر آرشیوش با همان نثر نیم بند آلوچهخانومنشان , مکتوب است آنجا یک جور تاریخ شفاهی وک و ولو شده برای خودش ... باز برگشتم به آرشیو , با حس متناقضی که نمیدانستم برای پرهیز از نوشتن است یا فرار از ننوشتن ... بعد انگار که دست خودت را بگیری خودت را از روی کول خودت پایین بیاوری, بلند شدم , که مثلن آب نمک درست کنم برای تسکین گلودرد, نمک توی کوزهی نمک تمام شده بود . آسمانِ پشتِ پنجره مهتابی بود, یادم آمد بچهها نوشته بودند ماهِ امشب / بامداد 17 اردیبهشت را از دست ندهید, از همیشه به زمین نزدیکتر است , نفهمیدم چرا چشم نمیگرداندم در آسمان . توی سر من صدایی با سوز میخواند " ماهِ من تو چاه عشقه "... شوری که سُر خورد روی صورتم آمد پایین , اتنهای لیست خرید روی پیشخوان آشپزخانه نوشتم , نمک !
.
.
.
ماه را, نزدیکترین ماه به زمین را دستِ آخر ندیدم . آنقدر دست دست کردم تا خوابم برد , شبِ مهتابیاش اما, یادم ماند .