نقدِ شعر کیوان بر چه مبنایی بود؟
کیوان متوجه میشد که مثلاً اینجا لفظ ضعیفه یا فلان، اماتکیهی عمدهاش بر این بود که اینکه آیا این حرف درسته، اون هم برمبنای اعتقاداتِ خودش؛ مثلاً توش یأس و وادادن و تسلیم شدن هست؟ مثلاً میگفت که یک خاصیتِ انسان، مبارزه طلبیشه؛ از اول تاریخ وایستاده رو پاش و با همهی ناملایمات جنگیده، باطبیعت جنگیده، این نفی انسانه و ما حق نداریم که انسان رو اینطوری تضعیف کنیم و این خصیصهی مهم رو که اصلاً باعت بقای انسان هست، ازش بگیریم. اینطور بحث میکرد کیوان و بعد به این نکته توجه میکرد که این حرف چهقدر هنرمندانه گفته شده و بلافاصله میگفت دیگه بدتر، چون تأثیر این حرف نادرست بیشتر شده. میگفت ما ناچار باید تحسین بکنیم این شعر رو .
در صحبتِ سایه
پیر پرنیاناندیش / جلد اول / صفحهی 164
من مرتضی کیوان را خیلی نمیشناسم گویا تنها غیر نظامیست که پس از کودتای 28 مرداد تیرباران شد. حتی شاید اولین غیر نظامی باشد، درست نمیدانم. این یک پاراگراف برای من کافیست اما تا دوستش داشته باشم و بفهمم چرا افسوسِ نبودنش این همه بزرگ است، که چه قدر جای نگاه و نقدش بالای سر ادبیاتِ پر از نک و نالهی این جغرافیا خالی بوده این همه سال.