خودمان را نشانِمان میداد ... ساختهشدنش نیازِ زمانه بود یا شاید حتی کمی( فقط کمی) دیر بود ... دوستش داشتم و نداشتم ... فیلم خوبی بود اما دیدنش آزارم میداد ... اگر کسی از من بپرسد her چهطور بود تمامِ اینها میتواند تکجملهی من دربارهاش باشد. خطاب به دوستی نوشته بودم که ببین حتمن, غافلگیرت نمیکند اما تو بلدی چهطوری فیلم را دوست داشته باشی. به یکنفر دیگر گفته بودم یکجور شگفتزدگی در مواجهه بافیلم تجربه خواهیکرد که برایِ من پیش نیامد ، چون پیشتر جای دیگری جیرهام را گرفته بودم. به دوست دیگری که فیلم را دیده بود میگفتم ، میبینی ؟ تکنولوژی نیست که سِحر میکند ، هرچهقدر هم که غیر ممکن را ممکن کند بازهم ابزار است ، چوبِ جادو "کلام" است ... که کماکان کلمه بزرگترین دستآورد بشر است. همهچیز در خدمت انتقال کلام است از گویندهای که میخواهد شنیده شود به شنونده. که رابطه بیافریند . رابطه ... رابطه ... رابطه و جذابیتهای نیمهی پنهان و تواناییای که سایهها بهتو میدهند جاذبهات را مدیریت کنی. از آن فیلمهاییست که مهماست مخاطب کی باشد تا بتوانی تصمیم بگیری با چه جملهای به دیدن تشویقش کنی ! حتی مهم است
آینهی سیاه، مخصوصن اپیزودِ اولِ سیزن دوم را دیدهباشد یا ندیدهباشد.