یک وقتی، یکچیزی بنویسم از وقتی که علامت سوال مینشیند پشتِ " کو " . مثلِ وقتی که شاعر نوشته " عطوفتِ تنِ تکیدهی تو، کو؟" تنی که جانپناهِ شاعر نبوده . یا وقتی یک شاعر دیگر ،جایِ دیگری نوشته بود " کو یارم، یارم کو؟ " همانی که قرارِ شاعر را برده بود! یا وقتی که باربد نگاهم میکرد در حالی که حواسم را پرتِ گشتنِ پی چیزی نشان میدادم. بچه مبهوت میماند، یک ور دیگر را نگاه میکردم با نمایشیترین لحنِ پرسشی دنیا میپرسیدم " باربد کو؟ "
وقتی بابا، توی نوارِ کاست صدای بچگیام میپرسید " عمو کو آنا؟ "
.
.
.
" آنا کو؟ "