آقای "میم" تاکید کرد " بی " همواره جدا از کلمهی پس از خود نوشته میشود، مگر آنکه کلمه بسیطگونه نباشد. یعنی معنای آن دقیقن مرکب از معنای اجزای آن نباشد. مانند بیهوده، بیراه، بیچاره، بینوا، بیجا، بیخود و ...
من این را نمیفهمم، توضیح هم که میدهد باز گیر میکنم. میگوید " بیهوش و حواس " فرق میکند با " بیهوش " در اتاق عمل. میفهممها، اما یک چیزی در من مقاومت میکند، بدون چیزی بودن - از خیلی خوب تا خیلی بد، فرقی نمیکند - آنقدر مهم است که "بی" را همواره و بدون هیچ استثنایی جدا کنی و به اجزای کلمه جدا جدا نگاه کنی. چه "بیچاره" چه "بیتا" !
آقای" ر" میگوید سر و کله زدن با " سندرم پای بیقرار " سخت است انگاری، اما خیلی ترکیبِ شاعرانهایست . فکر کن! پای بیقرار ... آقای "ر " است دیگر! میخندم ، بیربط است، اما یاد بیقراری اش میافتم ، وقتی تکلیف پای آسیبدیدهای توی اورژانس بیمارستان پارس نامعلوم بود ، اینکه میخواست هرچه باید انجام بگیرد زودتر انجام شود و چیزی معطل و بلاتکلیف نماند .
از آقای " میم " دربارهی بیقرار میپرسم ، میگوید بیقرار نه، بیقرار ! چانه میزنم ، میپرسم "بیقرار و آرام " چهطور؟ میگوید "بی" همواره به "قرار " میچسبد. میگویم پس من مینویسم "بیآرام و قرار" . قبول میکند!